از چهار سال پیش که سنگ کیسه صفرا گرفتم، تا الان زیر بار دکتر و عمل جراحی نرفتم. تخت روبرویی خانمی بود که دقیقا جراحی سنگ کیسه صفرا کرده بود دکتر بزم که جراحان زبردست قم هست دکترش بود، برای معاینه و مرخص کردنش وقتی امد دختر مریض آخرش گفت: دکتر چی بخورد چی نخورد؟ جواب قشنگی داد: گفت به مردم گفتی سنگ کیسه صفرا داشتی هیچی نباید بخوری اگر نگفتی و به حرف منی همه چی بخور! دخترش گفت: مامان بالاخره بعد از چند وقت میتونی سبزی با کباب و آبگوشت بخوری! دکتر مگه نمیخورد. گفت نه گفته بودن میوهجات و سبزیجات برای سنگ کیسه صفرا ضرر دارد… گفت سرت کلاه گشادی رفته، هیچ ضرری نداشته، منکه شنونده خوبی بودم، گفتم سلام آقای دکتر واقعا ضرر ندارد؟ خندید گفت به به مریض سلطان بیمارستان هم اینجاست. گفت آخجون سنگ کیسه صفرا هم داری پیکان دهه شصت، ببریمت اتاق عمل! بعد گفت نه هیچ ضرری ندارد، و منی که الان سه هفته هست که بغل صبحانه، نهار و شام سبزی میخورم و دیگه درد کیسه صفرا ندارم، در صورتیکه روزی که بهم گفتن ضرر دارد هر موقع هوس میکردم یک پر سبزی میخوردم تا چند روز از درد به خودم میپیچیدم.
پس با نسخه اشتباه درد را به دیگران هدیه نکنیم، این مثال جسمی بود تصور کنیم نسخه اشتباه روحی چه میکند!!! تا متخصص موضوعی نیستید نظردهی نکنید!
به این فکر کردید که نصیحت فرزند راز و رمزی دارد؟
به این فکر کردید که باید وزن و متر کنارت باشد!
خیلی از پدر و مادرها، دفتر مثنوی را باز میکنند و بخاطر یک اتفاق سیاه دفتر بلند بالا را باز میکنند که بکوبند و بکوبند و بکوبند، و در خیال خود به به و چه چه که ما چه والدین نمونهای هستیم…خوب پدر و مادر به این فکر کردی! این حرفی که می زنی دانه است و فکر او زمین است. تو ببین در این زمین چند تا تخم باید کشت؟ اگر تو در یک متر زمین یک کیلو گندم فرو ریختی، هیچ کدامش گندم نمی کند و سبز نمی شود. خیلی زیاد به در و دیوار بزنی، دو جوانه هم می کند، اما همدیگر را خفه می کنند. نصیحت زیاد، حرف زیاد در یک فضای کم، همدیگر را لِه می کنند، همدیگر را می پوسانند.
مقام معظم رهبری مدظله العالی:
پیام زندگی علیبنموسیالرضا(ع) چیست؟ ما که نباید فقط به مرقد امام علیبنموسیالرضا اظهار ارادت کنیم؛ او امام ماست، زندگی او برای ما درس است، از زندگی او باید درس بگیریم؛ زندگی او برای ما یک پیامی دارد، آن پیام چیست؟ من آن پیام را در یک کلمه خلاصه میکنم. بدانید پیام زندگی پرماجرای علیبنموسیالرضا علیهالصّلوةوالسّلام به ما عبارت است از مبارزهی دائمی خستگیناپذیر.
خیلی تلاش کردم کفشداری حضرت معصومه سلام الله علیها مشغول شوم به عشق بی بی و جایگزینی برای پدربزرگم که سالیان سال هر پنجشنبه کفشدار خانم بود ولی نشد که نشد از من اصرار و از مسئول، عدم قبول و الا و بلا تو گشت ورودی هستی، ناامید شدم حسابی… دهه کرامت شد حرکت به سمت حرم آقا و ولی نعمتمان… تا وارد شدم کفشداری … یا للعجب، کفشدار خانم🫣 پس از پرسوجو فهمیدم بعله… با تصمیم جدید بنا شده کفشدار خانم …. برق چشمانم از نگاه کفشدار خانم پنهان نماند لبخندی زدم و لبخندی تحویل گرفتم اینبار با تمام قوا… برخلاف همیشه که از پارتی بازی خوشم نمیومد، گوشی و… تمام تلاشم را کردم… در سال ۱۰ شیفت کشیک داشتم، آنهم بخش گشت ورودی، آخرین تماسم با …. و تیری در تاریکی و بیاختیار گفتم حاجی خودت میدونی توی عمرم اهل پارتیبازی نبودم ولی به خاک پدر و مادرت و برادرت…. روز بعد ساعت ۴ عصر از پیش شماره مشهد، سلام از واحد فرهنگی حرم تماس میگیریم، حاج آقای فلانی گفتند تا یک ساعت دیگر اینجا باشید… نفهمیدم چطور خودم را از باغ نادر پراندم بسوی واحد فرهنگی و حاج آقای فلانی… پس از سلام و احوالپرسی گفت: امشب کاروان گل میآید و طبق روال هر هفته تعدادی از خواهران باید گلهای قبل را بستهبندی کنند ولی بخاطر ورود کاروان گل از تهران به تعداد بیشتری نیرو نیاز هست از ساعت ۶ عصر تا ۶ صبح، گفتم چشم حتما… فردا ساعت ۱۰ هم حتما بیا دفترم… ذوق غوطه ور شدن در گلهایی که الان گل شدند و بوی بهشت میدهند من را به بهشت برد… بهشت حقیقی، گلستان حقیقی، سلام و صلوات، پیرغلامان خندان و خادمان زیباروی جوان و منی که در باورم نبود… پس از پایان کار چند مشت هدیه بهشت به من شد، گلبرگهایی که هر عزیزی که پرکشید چند پر از فریزر درآمد و بدرقه زندگی ابدیاش شد و سهم بیشترش سال ۹۷ برای پدرم… ساعت ۱۰ دفتر حاج آقا بودم گفت این نامه مهر شده به مسئول کشیک، از کشیک بعد در کفشداری شماره …. سلام به سید برسان…. امام رضا امام خوبیها کار خودش را کرد و مرا نوکر بوسه بر قدمهای زائران خود کرد… الحمدلله از این نعمت
تحمل جراحی و دردهای آن در حالت معمولی ممکن نیست و برای عموم محال است. بخاطر همین، باید قبل از جراحی بیمار را بیهوش کنند تا در حالی که توجه او به موضع درد و خود درد از بین رفته و بیحس شده، جراحی کنند. خروج از «خودی» در حقیقت جان کندن است و تحمل این جان کندن بسیار مشکل و یا محال است و برای این که انسان بتواند سختی جان کندن را احساس نکند، باید در یک حال بیحسی نسبت به دنیا باشد و به عبارت دیگر همان مستی که در عرفان مطرح است برای فرد پیش آید که توجه او نسبت به دنیا قطع شود.