اصرار بر گرفتن کفش و سفر به بهشت
خیلی تلاش کردم کفشداری حضرت معصومه سلام الله علیها مشغول شوم به عشق بی بی و جایگزینی برای پدربزرگم که سالیان سال هر پنجشنبه کفشدار خانم بود ولی نشد که نشد از من اصرار و از مسئول، عدم قبول و الا و بلا تو گشت ورودی هستی، ناامید شدم حسابی… دهه کرامت شد حرکت به سمت حرم آقا و ولی نعمتمان… تا وارد شدم کفشداری … یا للعجب، کفشدار خانم🫣 پس از پرسوجو فهمیدم بعله… با تصمیم جدید بنا شده کفشدار خانم …. برق چشمانم از نگاه کفشدار خانم پنهان نماند لبخندی زدم و لبخندی تحویل گرفتم اینبار با تمام قوا… برخلاف همیشه که از پارتی بازی خوشم نمیومد، گوشی و… تمام تلاشم را کردم… در سال ۱۰ شیفت کشیک داشتم، آنهم بخش گشت ورودی، آخرین تماسم با …. و تیری در تاریکی و بیاختیار گفتم حاجی خودت میدونی توی عمرم اهل پارتیبازی نبودم ولی به خاک پدر و مادرت و برادرت…. روز بعد ساعت ۴ عصر از پیش شماره مشهد، سلام از واحد فرهنگی حرم تماس میگیریم، حاج آقای فلانی گفتند تا یک ساعت دیگر اینجا باشید… نفهمیدم چطور خودم را از باغ نادر پراندم بسوی واحد فرهنگی و حاج آقای فلانی… پس از سلام و احوالپرسی گفت: امشب کاروان گل میآید و طبق روال هر هفته تعدادی از خواهران باید گلهای قبل را بستهبندی کنند ولی بخاطر ورود کاروان گل از تهران به تعداد بیشتری نیرو نیاز هست از ساعت ۶ عصر تا ۶ صبح، گفتم چشم حتما… فردا ساعت ۱۰ هم حتما بیا دفترم… ذوق غوطه ور شدن در گلهایی که الان گل شدند و بوی بهشت میدهند من را به بهشت برد… بهشت حقیقی، گلستان حقیقی، سلام و صلوات، پیرغلامان خندان و خادمان زیباروی جوان و منی که در باورم نبود… پس از پایان کار چند مشت هدیه بهشت به من شد، گلبرگهایی که هر عزیزی که پرکشید چند پر از فریزر درآمد و بدرقه زندگی ابدیاش شد و سهم بیشترش سال ۹۷ برای پدرم… ساعت ۱۰ دفتر حاج آقا بودم گفت این نامه مهر شده به مسئول کشیک، از کشیک بعد در کفشداری شماره …. سلام به سید برسان…. امام رضا امام خوبیها کار خودش را کرد و مرا نوکر بوسه بر قدمهای زائران خود کرد… الحمدلله از این نعمت