هر چه سعی در تمرکز دارم، نمیشود
تمام معادلات ذهنیام بهم ریخته است
دلم میخواهد به کسانی که میگویند عربها چرا کاری نمیکنند، از اینستاگردی، نتگردی، قبول نشدن در مصاحبه و …. بگویم لال شوید ولی زبانم قفل شده است
هر چند دقیقه یکبار بطور اتوماتیک چشمانم، آب اهدا میکنند برای کودکان بی آب…
از ژست تحلیل بدم امده است… کاش سکوت کنند و تحلیلهای آن عده بی وجدان را گوش نکنند ولی ظاهر و باطن متفاوت این زمان است که خود را نشان میدهد….
سکوت میکنم…
با قلم، اشک بر صفحه میگذارم و ایمان که نه، یقین دارم لحظات پایانی این غده سرطانی هست… سرطان روزهای پایانی تلاش مضاعف میکند هر چند زیان به بار می آورد ولی از بین میرود…
این نفس بیشک نفس پایانی هست
و حتی شک دارم نتانیاهویی دیگر در فلسطین باشد با صدراعظم نازی و هیتلر نسبش بار بسته است و رفته است…
سخت است ولی ایمان دارم تا چند روز دیگر قبرهای خانوادگی گلباران میشود و همگی در صفوف نمازجماعت الحمدلله علی هدانا….یا مُجیبُ یا اَللّهُ یا جَوادُ یا اَللّهُ یا ماجِدُ یا اَللّهُ یا مَلِیُّ یا اَللّهُ یا وَفِیُّ یا…
کیک بدست مشت کردهی کودک دیدم با تمام قوا گفتم، دیگر صهیونیست، نیست شد و نتانیاهو به داعش، صدام و…. پیوست
#طوفان_الاقصی
#خانواده_جبهه_مقاومت
چه خوب است تا در افق کربلاییِ تاریخِ خودمان تأمّل کنیم و ببینیم بین کربلایِ تاریخی حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و کربلای ما که نمادی مثل حاج قاسم سلیمانی را به عنوان شهید در خود دارد؛ چه نسبتی وجود دارد؟ و از این جهت با نظر به نسبت شهدای عاشورا و شهید و شهادت که شهید حاج قاسم سلیمانی در این زمانه نماد آن است، به آینده تاریخی خود فکر کنیم. به امید اینکه روشن شود ما در این تاریخ در کجای نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» قرار داریم و نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» چگونه ما را فرا گرفته است و آیا آن یگانگی که یاران حضرت توانستند در نسبت با حضرت در کربلا از خودشان شکل دهند، ما در همان سنت، در این تاریخ میتوانیم آن یگانگی را از خود نشان دهیم؟ آیا میتوانیم آن حضور را ذیل نماد آغازگراین تاریخ یعنی ذیل حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و با افقی که شهید حاج قاسم سلیمانی برای ما به ظهور میآورد، به دست آوریم؟ این است آنچه امروز باید به آن بیندیشیم تا اولاً: از نهضت حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» بهره کامل را ببریم و ثانیاً: با فهم درست جایگاه شهادت در امروز تاریخ خود با نظر به دو بستر دیروز عاشورایی و امروز عاشوراییمان، در عالیترین حضور، موقعیت خود را شکل دهیم و به سخن رهبر معظم انقلاب بیندیشیم که فرمودند:
«شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکتکردن، عدم توقّف؛ این کار شهدا است؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛» ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز میشود، با مردم حرف میزنند - بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم- با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را… اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّیای خواهد شد… روزبهروز اینها زندهتر میشوند.»(۱۴ آبان ۹۷)
بچه که بودم، شبی یکی از بانوان محترمه، بخاطر بازی کردن مهر دعوایم کرد و من هم سرشار از غرور، قهر کردم و مسجد یکهفته نرفتم. بعد از یکهفته پدرم یک بسته ۲۰تایی مهر خرید و گفت خانم فلانی این مهرها فقط مخصوص بازی بچههاست. هنوز آن ۲۰ مهر مخصوص بچهها در قفسه جامهری فلزی مسجد هست و دیگر بچهای بخاطر مهربازی دعوا نشد.
و من هم فرزند خلف همان پدر…
هفته گذشته جمعه راهی یکی از امامزادههای قم شدیم، و امان از خانمهای خادم، بچهران از مسجد و امامزاده که به دخترک و چند بچه دیگر گیر داد چرا مهرها را جابجا کردید مگر مهر اسباببازی هست و بغضی که بچهها کردند و همه گوشهای غمباد کردند، در دلم گفتم کاش برای خادمان هم اول تست روانشناسی بگیرند و بدانند پیامبر ما بخاطر بازی بچهها سجده را طولانیتر کرد. سریع از امامزاده بیرون رفتم و ۲۰مهر از مغازه جلوی امامزاده خریدم با یک جامهری و کاغذ و ماژیک… بالای جلومهری نوشتم لطفا با بچهها دعوا کنید این مهرها با هزینه شخصی برای بازی بچههاست…. وقتی به بچهها گفتم با این مهرها میتوانید بازی کنید انگار دنیا را به آنها داده بودم و یکی از آنها گفت خاله میری بهشت! گفتم شیطون بخاطر چی؟ گفت پیامبر گفتن هر کسی بچه ها را خوشحال کند بهشتی هست….
با خلاقیت بچهها را جذب مساجد و امامزاده ها کنیم نه با بداخلاقی دفع کنیم!
حضور در رخداد اربعینیِ این سالها، حکایتی است از درک تمنّایی که انسان در این زمانه در درون خود احساس میکند و به دنبال راهی است تا آن تمنّا را در آن راه احساس کند، تمنّای هویتی قدسی در عین حضورِ جهانی، امری که اگر تا دیروز حرکات دینی خود را در منظر مردم انجام میدادی، صورت ریا به خود میگرفت و امروز نوعی سلحشوری و حماسهسازی است برای حضور در آیندهای دیگر، غیر از آیندهای که جهان مدرن نسبت به آن گرفتار تردید شده. زیرا اینجا، جای و جایگاه اجرای امر خداوند است که فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» آمدهاند تا با هویتی جمعی به ریسمان الهی چنگ بزنند تا نمایش امت واحد باشند.
مثل همیشه تریپ روشنفکری برداشت. هر چند این مدت خستهام ولی اگر جواب روغنفکریهایش را ندهم در کنار خستگی، وجدان درد هم میگیرم.
گفت از اول شما عادت به لعنت کردید و هنوز هم همان راه کهنه و پوسیده را میروید، از کجا معلوم شاید یکجا حق با سپاه روبروی امام بوده، و الان هم شاید جاهایی حق کسانی باشد که شما دشمن خیالی فرض کردهاید شاید اگر گوش دهیم، شرایطمان خیلی بهتر شود.
دستم را کنترل کردم تا تیک دست بیقرار نصیبش نشود…
گفتم تو نباید بگویی امام!
دلي که نسبت به دشمنان اهلبيت خشم خودش را شکل نداده، هنوز دل نشده، و هنوز زنده نشده و آن خشم با تکرار لعنتها احيا ميشود. در زیارت عاشورا امده است، لعنتها را صد بار تکرار کنيد تا قلب در آن رابطه استحکام لازم را پيدا کند و چون يک نوع عبادت محسوب ميشود و در عبادت، انسان بايد قلب خود را در صحنه بياورد تا آن قلب جهت بگيرد. بايد قلب در صحنه باشد، به عبارت ديگر بايد خود را خرج کنید.