عذیب الهجانات
امروز دوشنبه ۲۸ ذی الحجه است. سفر به نقاط حساس رسید. به منزلگاهی که هموار و بی گیاه و وسیع و فراخ بود، رسیدیم که به همین سبب به آن بیضه می گفتند. گرمای هوا شدید است و چشمه آب گوارا ما را به سمت میکشد. دستهای خود را در آب فرو میبرم، تا نزدیکی لبهایم میبرم تا بنوشم که جان و دلم به سمت صدایی خوش پرواز میکند.
*******
کاروان امام علیه السلام به بیضه رسید. همه گوش به خطبه امام دادهاند. خطبه عمیق و مشهور و پرمحتوا است. ابا عبدالله الحسین علیهالسلام از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، نقل کرد که هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده و پیمان خدا را شکسته و با قانون و سنت پیامبر می ستیزد و با چنین کسی به رفتار و گفتار درنیاویزد بر خداوند است که این خاموش ستم پذیر را با ستمگر در جهنم قرار دهد.
در بخش بعدی خطبه به بیدادگری بنی امیه و فرستادن نامه های اهل کوفه اشاره دارد. امام در این خطبه خود را اسوه معرفی می کند و به سرزنش پیمان شکنان کوفه می پردازد و سرانجام این پیمان شکنی را ترسیم می کند.
چشم به سمت دیگر میچرخانم بعضی از ابتدا هر چند آگاه نیستند، بنایشان بر هدایت است، این خطبه را نه تنها یاران امام که هزار تن همراهان حر بن یزید ریاحی گوش دادند.
******
پس از استراحتی کوتاه، کاروانمان به حرکت خود ادامه داد. نقطه نقطه این مسیر حرف برای گوش شنوا دارد و به خود میبالد که چه کسانی از آن عبور کردهاند. نزدیکی غروب به عذیب الهجانات رسیدیم. چشمانم برقی زد آشنا دیدم! زمین سرسبز و خوش آب و هوا، برکه و چاه و چندین خانه در این محل است. دارای قصر، مسجد و پاسگاهی که محل نگهبانی برای ایرانیان است و برق چشمانم از دیدن ایرانیان است.
********
امام در این محل از یاران پرسیدند: در میان شما کسی هست که سمت جاده را بداند؟ هر کس راهی را نشان داد که ناگهان 7 سوار پیدا شدند که راهنمایی آنان را شترسواری به نام طرماح به عهده داشت، نام این 7 نفر عبارت بود از: عمروبن خالد صیداوی، مجمع بن عبدالله العائذی، پسر مجمع بن عبدالله، جنادة بن حارث سلمان، سعد غلام عمرو بن خالد، واضح غلام ترک، غلام حارث. این عده برای یاری ابا عبدالله از کوفه آمده بودند.
طرماح آذوقه و خواربار به مکه می برد تا به خویشاوندانش برساند. او پیشاپیش قافله، شعر می خواند که گواه شوق دیدار امام است. طرماح اجازه گرفت آذوقه را برساند و بازگردد اما زمانی بازگشت که دیر شده بود و تمامی خوشحالی امروزش با غم جایگزین شد، در همین منزل خبر شهادت امام را شنید. او اهل کوفه را رشوت زدگان دل باخته دنیا معرفی کرد.
پیشنهاد طرماح این بود که امام به کوهستان سلمی و اجاء برود تا به او نیرو برساند اما امام نپذیرفت. حر می خواست مانع پیوستن این عده به لشکر امام شود که امام فرمود اگر مانع شوی عهد ما شکسته خواهد شد (جنگ شروع می شود) و حر آرام شد.
بله برای آزاده شدن، باید مسیرت آهسته آهسته تغییر مییافت. تو انتخاب شده بودی….