خانم شر نکن...
07 اسفند 1401
روسری کامل از سرش افتاده بود…
خدایی بالای سر هست و قبر و قیامتی هم پیش رو…
بعد از مرگ، توی یک وجب جا میذارن…
چرا دروغ، ماشاءالله حس کردم دو سالی هست موهایش را شانه نکرده و شانه با موهایش احساس غربت میکند. نوبت دریافت داروهایم شد، به آقای پشت دخل گفتم، ببخشید یک نرم کننده مو که علاج موهای دو سال شانه نشده است، میخوام…
نگاه متصدی به صورتم خشک شد… گفتم خدایی موهایش را چند سالی شانه نکرده، شما تذکر نمیدهی چقدر چندش هست…
گفت خانم شر نکن…
بدون ترس، نرم کننده را جلوی خانم گرفتم و محترمانه گفتم،حس کردم هزینه خرید نرم کننده ندارید و روسری را انداختید تا غیرمستقیم اعلام کنید، هدیه من به شما….
مجال آنالیز و پاسخ ندادم،از داروخانه بیرون آمدم…