01 آبان 1403
استکانهای بلور رو از کمد درآوردم و توی وایکتس قلشون دادم …. بعد از چند دقیقه دستکشها رو با اسکاچ شروع کردم به سابیدن …. با خودم فکر میکردم وسایل شیشه ایی و شکستنی چقدر بیجنبه هستن و زود غباری که روشون میشینه رو نشون میدن!…. وسط شستن… بیشتر »
نظر دهید »
30 مهر 1403
نارنگی سبز رنگ که فریاد میزد ترشترین طعم را خواهد داشت، پوست میکندم، بویش تمام خانه را پر کرد، مامان صدایش بلند شد کسی که فشارش ۷ روی ۵ هست این نارنگی را میخورد، گوشهایم نشنید و فقط خندیدم من زن روزهای سختم… داشتم مثل هر روز صبح کیف به پشت به… بیشتر »
10 مرداد 1403
اوضاع وخیم و معده درب و داغون که با هر سازی، رقصی به خود میدهد. میرقصد و عجیب میرقصاند. همیشه زنداداش خدابیامرزم میگفت: بیخیال دو روز دنیا، سروجانم به فدای شکم. کاسه عدسی جلویم قرار گرفت، اول گفتم نه، بعد گفتم آره، دوباره گفتم نه… قبل از هر… بیشتر »
19 تیر 1403
شب سوم هست… یک دخترک سه ساله میدان دار هست… سخنران تمام کرد… نمیدانم چرا ولی رسم نبود این شب شور حسین حسین پیرغلامان بردارند، هر سال شب تاسوعا و عاشورا، شور قبل از مداحی بود… مداح برخلاف دو شب قبل، بدون مقدمهچینی، پس بسم الله… بیشتر »
12 تیر 1403
تند تند باید واژههای انگلیسی گفت حتی اگه توی تلفظ گیر کنه و دوباره برگرده … اره، از اول، از اول از اول… امید جلوداریان کجایی! نمیشه مناظرات را هم بررسی کنی!! البته امیدجان کارت سخته، آخه یکی انگلیشمن هست و زیادی انگلیسی صحبت میکنه…… بیشتر »