25 اسفند 1402
وقتی مامان گفت چه بوی خورشت قورمه سبزی میآید داخل کوچه، نمیدانست دختر فسقلی خودش پخته، بعد از افطار که یک کاسه بردم، اااا من یک چیزی گفتم و… رفتم داخل سوپری که برای دخترک خوراکی بخرم، بوی خوشی مدهوشم کرد بویی که چند وقتی میشود باهاش خو گرفتم و… بیشتر »
نظر دهید »
12 مرداد 1402
از بس اخبار زرد و همینطور غیرمفید داخل کانالها و سایتهای خبری زیاد است، کمتر پیش میآید کامل متن خبری را بخوانم یا فیلم و عکسی را دانلود کنم. اما خبر دیه اعضای بدن، توجهام را جلب کرد، نه بخاطر اینکه خودم را بیندازم جلوی ماشین تا دیه بگیرم ولی خوب… بیشتر »
23 تیر 1402
هر سفر كه به مدينه مىروم، سعى مىكنم ساعتى را در يكى از نخلستانهاى آنجا سپرى كنم. قدم گذاشتن در نخلستانها حسّ عجيبى دارد، شايد علّت آن، اين است كه نخلستان، مرا به گذشتههاى دور مىبرد، شهر مدينه كه پر از هتل و ساختمان شده است، براى همين وقتى… بیشتر »
22 تیر 1402
ایده شکل گرفت، حالا نوبت تکمیل فرم ایده بود… از بس چشم چشم دو ابرو خوانده بودم و خانم قرمه سبزی درست کن، شنیده بودم تمام عناوین ایده که به ذهنم میرسید یا چشم داشت یا سبزی… شیطان را لعنت کردم و ذهنم را متمرکز کردم من میخواهم پس باید بشود.… بیشتر »
21 تیر 1402
اوایل تیرماه بود که فراخوان ایدهپردازی را دریافت کردم، دلم خواست که شرکت کنم. وارد سایت شدم و وقتی دلم بخواهد باید بشود… چند موضوع به ذهنم رسید… دفترچهای که با چشم چشم دو ابروهای دخترک پر شده بود، برداشتم… ده باری نوشتم و خط زدم تا… بیشتر »