22 اسفند 1402
تفاوت سنی زیاد با خواهر و برادرها، من را هم بزرگ مثل آنها کرده بود. هفت ساله بودم و اصرار بر روزه گرفتن، همه منع میکردند و من تا سحر بیدار ماندم که نکند بیدارم نکنند، با ذوق کنار بقیه نشستم و سحری خوردم و بعد از غذا مشت بادام پدر در دستم مشت شد. و بعد… بیشتر »
نظر دهید »
21 اسفند 1402
سحری بیدار نشدم… منع پزشکی پس از کمآبی شدید سال گذشته که باعث تحت تاثیر قرار گرفتن ستون فقرات و بعدش عمل جراحی سنگین داشته باشم، هر ثانیه، کارت قرمز از سوی خانواده برای روزه دریافت کردم… تحمل روزه نگرفتن ماه رجب و شعبان را نداشتم…… بیشتر »
24 مرداد 1402
در رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد در مسیر رجوع به حقیقت و در شرایط قرارگرفتن در معرض تجلیات ربّانی، هر اندازه هم که انسان جان خود را آماده کند، تنها بهرهای از انوار آن حقیقت را دریافت میکند و شیدای آن حضور… بیشتر »
12 مرداد 1402
از بس اخبار زرد و همینطور غیرمفید داخل کانالها و سایتهای خبری زیاد است، کمتر پیش میآید کامل متن خبری را بخوانم یا فیلم و عکسی را دانلود کنم. اما خبر دیه اعضای بدن، توجهام را جلب کرد، نه بخاطر اینکه خودم را بیندازم جلوی ماشین تا دیه بگیرم ولی خوب… بیشتر »
28 خرداد 1402
یک تکه نان سنگک برداشتم، پاکت پفک و چیپس را گذاشتم جلویم، در هر لقمه یک پر چیپس و پفک میگذاشتم و در کاسه ماست چکیده میزدم و میخوردم… خواهرم گفت: مثلا بزرگ شدی…. گفتم بقول آنه: خب، نمی توان یک دفعه ای، عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت….… بیشتر »