جانم به فدایش، فرمود: من فردا روزهدار هستم، شما هم روزه بگیرید. با تعجب گفتم: فداتون بشم مگر امروز چه روزی هست؟ مناسبت خاصی دارد که سفارش به روزه میکنید؟ فرمودند: بله روز مهمی است، مگر روز مهمتر از روزیکه زمین گسترش یافت و کعبه نصب شد، داریم؟ و البته روزی ست که حضرت آدم به زمین فرود آمدند! (۱)
در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابیِ نخستین فرا گرفته بود، این آبها تدریجا در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر بر آوردند و روز به روز گستردهتر شدند. از طرف دیگر زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیر قابل سکونت بود، بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها گستردند، و تدریجا زمینهای مسطّح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدنها به «دَحو الارض» تعبیر میشود.
«وَالاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها»
پینوشت:
۱. اشاره به روایت امام رضا علیهالسلام در مورد دحوالارض
هنوز یکماه باقی مانده، ولی به رسم هر ساله هیاهو در خانهمان جان گرفته، برای پول نو… مادرم شالش را شسته و خواهرم برایش اتو کرده، و منتظر عطر ناب گل یاس و رزی هستم که من سفارش دادم تا معطرش کند… امسال شور و حال دیگری هست، شاید بعد از چند سال فراق بخاطر کرونا، دوباره امسال جانی گرفته شده…
“حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَبُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة”
باز دیشب برادرم موآخذه شد پول نو چه شد! و پاسخ که مامان، اخویات گفته نگران نباش… اون بچهاس و سرش شلوغ هست، میخواهد از گردنش باز کند… برادر بزرگم میخندد و میگوید بله، نوه برادرت بچه هست یا خودش…
ولی مامان ذهنش جای دیگری است… مادرم الان نقلهایش را سفارش میداد تا شب عید سفارشی و تازه برایش بیاورند… پدرم برای تبرک سکههای عیدی را به حرم برده و به ضریح تبرک کرده بود…
عزیزتان از وقتی عروسشان شدم، از اول ماه حج، خمیر برای کسمه و نان شیرینی میزد…
چه برو بیایی بود… عمهیتان هر سال گوسفندی میزد برای آبگوشت عید و بعد از سه سال از خدا حاجت گرفت… خانم سادات زن حاج آقا (پسرعمه) را من برایش خاستگاری رفتم و شروع تعریف ماجرایی که هر سال چند بار پسرعمه خدابیامرزم برایمان تعریف میکرد….
ادامه دارد…
**ماجراهای عید غدیر، قسمت اول…**
خانه پدری را دوست دارم چون اطرافش شاید یک یا دو خانه عمودی سر به فلک کشیده هست، همه خانههای صاف و روی زمین هستند، زمینی و خاکی بودن حال و هوای دیگری دارد مخصوصا در محلههایی که دورتادورش مسجد هست، مسجدهایی با سقفهای سنتی، مسجدهایی برای معراجی شدن!
برای معراجیشدن نمازگزار و آزادشدن او از هر آنچه غیر حق است، در آیه 19 تا 22 سوره معارج آمده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20) وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا(21) إِلَّا الْمُصَلِّينَ.»(22) آری! تنها نمازگزاران از این ضعفها آزادند زیرا توانستهاند از نماز بهره لازم را ببرند. در این رابطه نمازگزار محبوبی غیر از خدا ندارد به همان معنایی که در سوره «اللّیل» در مورد چنین افرادی میفرماید: «الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَكَّى»(18) میبخشد تا از هر ضعفی پاک شود. «وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى»(19) بدون آنکه به آن کسی که میبخشد در راستای جبران لطف او باشد. نه! «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى»(20) صرفاً برای آنکه با وجه اعلای پروردگارش روبهرو شود.
از چهار سال پیش که سنگ کیسه صفرا گرفتم، تا الان زیر بار دکتر و عمل جراحی نرفتم. تخت روبرویی خانمی بود که دقیقا جراحی سنگ کیسه صفرا کرده بود دکتر بزم که جراحان زبردست قم هست دکترش بود، برای معاینه و مرخص کردنش وقتی امد دختر مریض آخرش گفت: دکتر چی بخورد چی نخورد؟ جواب قشنگی داد: گفت به مردم گفتی سنگ کیسه صفرا داشتی هیچی نباید بخوری اگر نگفتی و به حرف منی همه چی بخور! دخترش گفت: مامان بالاخره بعد از چند وقت میتونی سبزی با کباب و آبگوشت بخوری! دکتر مگه نمیخورد. گفت نه گفته بودن میوهجات و سبزیجات برای سنگ کیسه صفرا ضرر دارد… گفت سرت کلاه گشادی رفته، هیچ ضرری نداشته، منکه شنونده خوبی بودم، گفتم سلام آقای دکتر واقعا ضرر ندارد؟ خندید گفت به به مریض سلطان بیمارستان هم اینجاست. گفت آخجون سنگ کیسه صفرا هم داری پیکان دهه شصت، ببریمت اتاق عمل! بعد گفت نه هیچ ضرری ندارد، و منی که الان سه هفته هست که بغل صبحانه، نهار و شام سبزی میخورم و دیگه درد کیسه صفرا ندارم، در صورتیکه روزی که بهم گفتن ضرر دارد هر موقع هوس میکردم یک پر سبزی میخوردم تا چند روز از درد به خودم میپیچیدم.
پس با نسخه اشتباه درد را به دیگران هدیه نکنیم، این مثال جسمی بود تصور کنیم نسخه اشتباه روحی چه میکند!!! تا متخصص موضوعی نیستید نظردهی نکنید!
به این فکر کردید که نصیحت فرزند راز و رمزی دارد؟
به این فکر کردید که باید وزن و متر کنارت باشد!
خیلی از پدر و مادرها، دفتر مثنوی را باز میکنند و بخاطر یک اتفاق سیاه دفتر بلند بالا را باز میکنند که بکوبند و بکوبند و بکوبند، و در خیال خود به به و چه چه که ما چه والدین نمونهای هستیم…خوب پدر و مادر به این فکر کردی! این حرفی که می زنی دانه است و فکر او زمین است. تو ببین در این زمین چند تا تخم باید کشت؟ اگر تو در یک متر زمین یک کیلو گندم فرو ریختی، هیچ کدامش گندم نمی کند و سبز نمی شود. خیلی زیاد به در و دیوار بزنی، دو جوانه هم می کند، اما همدیگر را خفه می کنند. نصیحت زیاد، حرف زیاد در یک فضای کم، همدیگر را لِه می کنند، همدیگر را می پوسانند.