یک پیام و یک جان...
07 تیر 1402
یک لحظه فقط فکرشو بکن…
عزیزترین بستگانت، تو را فرستادند به مکانی که وضعیتش خبر بدهی…
تو پیام میدهی همه چی آرام هست…
همه اینجا منتظر شما هستند…
خوشحال و شاد هستی از این اتفاق…
یکدفعه سکه روی دیگر خود نشان میدهد…
عزیزترین کسانت حرکت میکنند ولی…
اوضاع عوض میشود و روز بعد از حرکت آنان…
تو در حال از دست دادن جانت هستی بخاطر وضعیت بد و ناامنی آن مکان…
و دیگر پیام تو به آنها نمیرسد…
در حال جان دادن چه حالی داری….
وای از این اتفاق… یا مسلم بن عقیل…