منتظر کدام ماشینی؟
جلوی پیادهرو ایستاده بودم، تا تاکسی بیاید، آن هم با شرایط خاص
اعتراف میکنم پس از سه سال، یک هفته هست دوباره با تاکسی رفت و آمد میکنم
مدیون هستید فکر کنید، از ترس کرونا بوده است
همکار خانم اول …
با ۲۰۶ بوق بوق، بیا بریم
تشکر میکنم که مسیرت دور میشود، مسیرمان یکی نیست
همکار خانم دوم….
با سمند بیق بیق….
خانه خودت میروی بیا میرسونمت…
نه ممنون، میروم مهد مادربزرگ جهت تحویل دخترک….
پنج دقیقهای گذشت، تاکسی مورد نظر که صندلی جلو خالی باشد، هنوز نیامده…
اندر افکارم، بد و بیراه را به خودم شروع کردم…
روز معلم بودن مزید بر علت فحش خوری شد…
وقتی ارشد تمام شد دو سالی تدریس دانشگاه داشتم شغلی که علاقه ویژه داشتم و دارم، _شاید دلیلش بیشتر علاقه پدر و مادرم به این شغل هست_ ولی بعد بخاطر قدوم دخترک نرفتم و بعد هم دیگر الان کجا به ارشد کلاس میدهند… اونم به بیزبانی مثل من که در امر پاچهخواری بسیار ضعیفم…
دیشب وقتی به اخوی خان و معلمها و استادهام پیام تبریک فرستادم بعضی استادها فکر کردند هنوز تدریس میکنم و بهم تبریک گفتن و داغ دل…
البته سختتر فاتحهای که برای معلمانی که نمیشود به آنها پیامک داد…
اندر افکار و منور کردن روح عزیز خودم بودم، دیدم یکی میگوید خانم افتخار میدهید، رفتم نثارش کنم فاتحهای… دقت کردم دیدم اا اینکه صدای مرد نیست و بعله، خواهر گرانمایه هست… سوار شدم گفت خدایی روز معلم هست میدانم چی میخواهی بگویی عشق تدریس😄
گفتم باشد نمیگویم…. گفت به مناسبت روز معلم که معلم نشدی یک بسته شکلات بخر برام… سکوت کردم….
گفتم بنظرت من ماشین چی میخرم؟ گفت تو که مخالف رانندگی خانمها هستی، گفتم آره مخالفم… ولی خوب فکر هست دیگه
گفت اولین ماشین که سر فلکه بوعلی امد جلومون ماشین آینده توست….
وقتی رسیدیم…
ماشین نعش کش لبخندزنان جهت دریافت مسافر خود از محله باکلاس زنبیلآباد از جلومون رد شد.
پشتش نوشته بود
فکرشو نکن،
آخرش مسافر خودمی….
بلند گفتم: انّا للّه و انا الیه راجعون
قربان محبتت خدا… من شوخی کردم، چرا جدی برخورد کردی😄