مادر مهربان تو کجاست؟
وقتى به مدينه مى روم، گاهى اوقات نماز خود را جايى مى خوانم كه قبلاً محلّه بنى هاشم بوده است، كسانى كه قبل از سى سال پيش به مدينه آمده اند، اين محلّه را با چشم خود ديده اند، متأسّفانه امروزه اين محلّه خراب شده است و هيچ اثرى از آن نمانده است.
وقتى به مدينه مى آيى با اين آدرسى كه مى دهم مى توانى محلّه بنى هاشم را پيدا كنى. مسجد پيامبر چندين در دارد، وقتى از درى كه به در بقيع مشهور است، خارج شوى، مى توانى قبرستان بقيع را در دوردست خود ببينى، محلّه بنى هاشم در فاصله بين درِ مسجد (كه به نام درِ بقيع است) تا قبرستان بقيع مى باشد. اين جا خانه امام حسن عليه السلام، خانه امام حسين عليه السلام، خانه زينب عليهاالسلام و … قرار داشته است.
اينجا خاطرات زيادى دارد.
امروز هم اينجا نشسته ام تا نماز ظهر را بخوانم، نگاهى به آسمان مى كنم، قطرات باران بر صورتم مى بارد، گويا باران بهارى در راه است. صداى رعد و برق هم به گوش مى رسد. صداى اذان مى آيد.
نماز كه تمام مى شود به فكر فرو مى روم، دوست دارم بدانم كجا نشسته ام. بايد از خاطرات اين مكان باخبر شوم، بايد به تاريخ سفر كنم. به سال هفتم هجرى بروم.
* * *
اينجا خانه اُمّ اَيمن است. پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله معمولاً براى ديدن اُمّ….
اَيمن به اينجا مى آيد، وقتى پيامبراکرم صلى الله عليه و آله اُمّ اَيمن را مى بيند او را «مادر» خطاب مى كند واحوال پرسى مى كند و با او سخن مى گويد. راستى چرا پيامبر اُمّ اَيمن را «مادر» خطاب مى كند؟ پيامبر كه به دنيا آمد براى او دايه اى گرفتند. حليمه سعديّه دو سال از پيامبر نگهدارى كرد. سپس پيامبر نزد مادرش آمنه آمد. اُمّ اَيمن به آمنه كمك مى كرد. بعد از مدّتى كه آمنه از دنيا رفت، عبد المطّلب، پيامبر را به خانه خود برد. اُمّ اَيمن هم به خانه او رفت و در حقِّ پيامبر مادرى مى كرد.هنگامى كه رسول خدا به پيامبرى مبعوث شد، اُمّ اَيمن جزء اوّلين زنانى بود كه به او ايمان آورد.
جالب است كه پيامبر اکرم در سخن خود اُمّ اَيمن را اهل بهشت معرّفى كرده است.
نگاه من به درِ خانه اُمّ اَيمن دوخته شده است، اُمّ اَيمن از خانه خارج مى شود، به او سلام كرده و مى گويم:
ــ شما اين وقت روز كجا مى رويد؟
ــ مى خواهم به خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بروم. دلم براى ديدن حسن و حسين عليهماالسلام تنگ شده است. او را همراهى مى كنم. اُمّ اَيمن به سوى خانه على عليه السلام مى رود. خانه اى كوچك كه همه خوبى هاى بزرگ دنيا را در آن مى توانى ببينى. على عليه السلام در خانه را باز مى كند و به اُمّ اَيمن خوش آمد مى گويد.
اُمّ اَيمن وارد مى شود، به حسن و حسين عليهماالسلام سلام مى كند. اينها عزيزان دل پيامبر هستند. فاطمه عليهاالسلام هم به استقبال او مى آيد.
اُمّ اَيمن كنار فاطمه عليهاالسلام مى نشيند و با هم مشغول گفتگو مى شوند. صداى در خانه به گوش مى رسد. على عليه السلام در خانه را باز مى كند. نگاه كن! پيامبر براى ديدن عزيزانش آمده است. پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام را در آغوش مى گيرد، آنها را مى بوسد و مى بويد.
پيامبر وارد اتاق مى شود، اُمّ اَيمن به احترام پيامبر از جا برمى خيزد. ديدار اُمّ اَيمن، پيامبر را به ياد مادرش آمنه مى اندازد.از اينرو از ديدن او بسيار خوشحال مى شود.
چه منظره زيبايى! پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله كنار گل هاى خودش آرام گرفته است. اهل اين خانه تنها دلخوشى او در اين دنيا هستند. پيامبر آنها را مى بيند و لبخند مى زند . ناگهان ، عطرى در فضا مى پيچد، نسيمى مى وزد. جبرئيل نازل مى شود و آيه ۲۶ سوره «إسراء» را بر پيامبر مى خواند: « وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ ». اى پيامبر ، حقِّ خويشان خودت را ادا كن !
آيه تازه اى نازل شده است. پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله به فكر فرو مى رود. خداوند فرمانى تازه داده است. به راستى منظور خدا از اين فرمان چيست ؟
ــ اى جبرئيل برايم بگو كه حقّ چه كسى را بايد بدهم ؟
ـ اى حبيب من ، اجازه بده نزد خداوند بروم و جواب را بگيرم و برگردم . لحظاتى سكوت همه جا را فرا مى گيرد. پيامبر منتظر است.
* * *
دوباره بوى بهار در فضا مى پيچد و نسيم مى وزد. جبرئيل باز گشته است:
ــ اى جبرئيل ، چه خبر ؟
ــ خداوند دستور داده است كه تو فدك را به فاطمه عليهاالسلام بدهى ، فدك از اين لحظه به بعد مالِ فاطمه عليهاالسلام است . آرى، درست شنيدى خدا سرزمين فدك را به فاطمه عليهاالسلام بخشيده است. اين فرمان خداست.
چرا اشك در چشم پيامبر نشسته است؟ اين اشك شوق است؟ نه، اشك فراق است. هر وقت كه پيامبر به ياد يار سفر كرده اش، خديجه عليهاالسلام مى افتد، غمى جانكاه، سراسر وجودش را فرا مى گيرد.
پيامبر به ياد روزى مى افتد كه تصميم گرفت به خواستگارى خديجه عليهاالسلام برود. دست پيامبر از مالِ دنيا خالى بود؛ امّا خديجه عليهاالسلام، ثروتمندترين زن آن روزگار بود.
عموى خديجه عليهاالسلام كه با اين ازدواج مخالف بود در مجلس خواستگارى مهريه خديجه عليهاالسلام را بيش از هزار سكّه تعيين كرد. او مى دانست كه پيامبر از عهده اين مهريه سنگين بر نمى آيد.
ابوطالب لبخندى زد و گفت: «قبول است». همه تعجّب كردند و با خود گفتند: «محمّد اين همه پول را از كجا خواهد آورد».
پيامبر همه مهريه را پرداخت كرد. آيا شما مى دانيد چگونه؟
خود خديجه عليهاالسلام اين پول را به پيامبر داده بود تا به عنوان مهريه پرداخت كند!
وقتى ابوجهل اين را شنيد، گفت: «هميشه داماد براى عروس مهريه مى دهد، امروز عروس براى داماد مهريه داده است».
پيامبر از همان زمان آرزو داشت تا روزى مهريه خديجه عليهاالسلام را جبران كند.
درست است كه خديجه عليهاالسلام پول زيادى به پيامبر بخشيده بود؛ امّا من فكر مى كنم او هميشه خود را وامدار خديجه عليهاالسلام مى ديد و به اين پول به چشم قرض نگاه مى كرد و دوست داشت زمانى اين پول را به خديجه عليهاالسلام بازگرداند.
سال ها از اين ازدواج گذشت و در شرايط سختى كه بر مسلمانان مى گذشت، خديجه عليهاالسلام تمام ثروت خود را در راه اسلام خرج كرد. تقدير چنين بود كه خديجه عليهاالسلام پيامبر را تنها بگذارد و پيش خدا برود؛ امّا ياد خديجه عليهاالسلام هرگز از خاطر پيامبر نرفت. خداوند بعد از فتح خيبر، فدك را به پيامبر داد. اكنون فرصت خوبى است تا بزرگوارى خديجه عليهاالسلام را جبران كند.
افسوس كه امروز خديجه عليهاالسلام نيست؛ امّا دختر او كه هست. فاطمه عليهاالسلام تنها يادگار خديجه عليهاالسلام است. او وارث خديجه عليهاالسلام است و بعد ازمرگ مادر از او ارث مى برد. پس پيامبر مى تواند مهريه خديجه عليهاالسلام را به فاطمه عليهاالسلام بدهد.
امروز آيه قرآن نازل شد. آيا موافقى يك بار ديگر اين آيه را بخوانيم؟ خدا به پيامبر دستور داد: « وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ »، اى پيامبر ، حقّ فاطمه را ادا كن ! پيامبر بايد حقّ فاطمه عليهاالسلام را بدهد.
هرگز فراموش نكن! فدك حقّ فاطمه عليهاالسلام است، چون او دختر خديجه عليهاالسلام است و پيامبر براى هميشه وامدار خديجه عليهاالسلام است.
* * *
ــ فاطمه جان! خداوند دستور داده تا فدك را به تو بدهم. من وامدار مادرت خديجه بودم. مهريه اش را نپرداخته ام. اكنون كه مادرت نيست تا فدك را به او دهم، پس فدك را به تو مى بخشم. بايد نماينده اى به فدك بفرستى و آنجا را در اختيار بگيرى.
ــ پدر جان! تا شما زنده هستيد من در فدك هيچ تصرّفى نمى كنم.
ــ نه، بايد همه بفهمند، فدك از آنِ توست. مى ترسم كه اگر فدك را تصرّف نكنى بعد از مرگ من فدك را به تو ندهند.
ــ چشم. چون شما مىگويى، اين كار را مى كنم.
اكنون پيامبراکرم صلى الله عليه و آله از على عليه السلام مى خواهد تا وسايل نوشتن را آماده كند. پيامبر مى خواهد سندى براى فدكِ فاطمه عليهاالسلام بر روى «اَديم» نوشته شود. حتماً مى گويى «اديم» چيست؟ وقتى پوست گوسفند دباغى شد آنرا براى نوشتن آماده مى كنند. عربها به آن «اديم» مى گويند.
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله مى خواهد اين نوشته به راحتى پاره نشود و از بين نرود.
على عليه السلام بعد از لحظاتى با يك «اديم» و قلم و دوات برمى گردد. پيامبر به او مى گويد: «مى خواهم فاطمه براى فدك سند مكتوب داشته باشد. بنويس كه پيامبر فدك را به فاطمه داد».
على عليه السلام مشغول نوشتن مى شود. بعد از آن كه سند آماده مى شود بايد دو نفر به عنوان شاهد نامشان آورده شود.
پپامبر اکرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى گويد نام خودت را به عنوان شاهد اوّل بنويس. بعد رو به اُمّ اَيمن مى كند. اُمّ اَيمن را همه مى شناسند، همه مى دانند كه پيامبر او را اهلِ بهشت، معرّفى كرده است.
اكنون پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى گويد: «نام اُمّ اَيمن را به عنوان شاهد بنويس». اين گونه است كه نام او در سند فدك نوشته مى شود.
از ميان همه فقط اُمّ اَيمن لياقت داشت شاهد نزول آيه بخشش فدك باشد. نام او بايد كنار نام على عليه السلام تا هميشه در تاريخ به عنوان شاهد فدك بدرخشد.
اين چه رازى است كه تا نام فدك زنده است نام اُمّ اَيمن زنده است؟
پيامبر او را مى شناسد و مى داند كه او در هر شرايطى از حقّ فاطمه عليهاالسلام دفاع خواهد كرد. اين گونه است كه نام فدك و اُمّ اَيمن تا ابد به هم گره خوردند و هر دو با هم جاودانه شدند.
* * *
فدك ! تو چه مى دانى كه فدك چيست ! فدك ، سرزمينى آباد و حاصل خيز است ، اين سرزمين ، چشمه هاى آب فراوان و نخلستان هاى زيادى دارد ، فاصله آن تا مدينه حدود دويست و هفتاد كيلومتر است . ماجراى فدك اين چنين است: يهوديانِ قلعه خيبر دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند ، امّا پيامبر از تصميم آنها باخبر شد و با سپاه بزرگى
به سوى خيبر حركت كرد . قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد . سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد ، امّا برق شمشير «مَرحَب» ، پهلوان يهود ، همه را فرارى داد . سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على عليه السلام را به جنگ پهلوان يهود بفرستد .
صداى على عليه السلام در فضاى ميدان طنين افكند: «من آن كسى هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد» . جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسيد . على عليه السلام به قلعه حمله كرد و آنرا فتح كرد . خيبر منطقه آبادى بود ، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد . در نزديكى هاى خيبر ، گروهى ديگر از يهوديان ، در فدك زندگى مى كردند . آنها نيز با يهوديانِ خيبر هم دست شده بودند ، پيامبر منتظر بود تا سپاه اسلام استراحت كنند و از خستگى بيرون بيايند و با روحيّه بهترى به جنگ با يهوديان فدك بروند . در اين ميان پيرمردى كه فرستاده مردم فدك بود به سوى اردوگاه اسلام آمد و سراغ پيامبر را گرفت ، يارانِ پيامبر، او را نزد آن حضرت بردند .
او پيام مهمّى را براى پيامبر آورده بود . به پيامبر گفت: «اى محمّد ، مردمِ فدك مرا فرستاده اند تا من از طرف آنها با شما پيمان صلح را امضاء كنم ، آنها حاضرند نيمى از سرزمين خود، فدك را به شما ببخشند تا شما از حمله به آنها صرف نظر كنى» .
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله لحظاتى فكر كرد و لبخندى بر لب هاى او نشست ، او با اين پيشنهاد موافقت كرد .
پيمان صلح نوشته شد ، سپاهيان اسلام همه خوشحال شدند ، ديگر از جنگ و لشكركشى خبرى نبود ، آرى ، سرزمين فدك بدون هيچگونه جنگ و لشكركشى تسليم شد . در اين ميان جبرئيل فرود آمد و آيه ششم سوره «حشر» نازل شد:
«وَ مَآ أَفَآءَ اللّه عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لاَ رِكَابٍ»، آن غنائمى كه در به دست آوردن آن ، لشكر كشى نكرده ايد، از آنِ پيامبر است. خدا فدك را به پيامبر بخشيد ، فدك ، مالِ پيامبر شد . اين حكم قرآن بود و هيچ كس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان ، حكم خدا را پذيرفتند .
اين هديه خداوند به پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله بود به پاس همه زحماتى كه در راه او متحمّل شده بود. پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود قرار داد و به سوى مدينه بازگشت .
امروز هم خدا فدك را به فاطمه عليهاالسلام بخشيد و پيامبر مى خواهد همه مردم را از اين ماجرا باخبر كند.
* * *
اللّه اكبر! اللّه اكبر!
اين صداى اذان بلال است كه به گوش مى رسد. همه براى رفتن به مسجد آماده مى شوند. پيامبر به مسجد مى آيد و در محراب مى ايستد. صف ها بسته شده و نماز آغاز مى شود.
بعد از نماز پيامبر از جا برمى خيزد و از مردم مى خواهد تا متفرّق نشوند. او امروز با مردم كار دارد. پيامبر رو به مردم مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به بيرون مسجد بيايند.
پيامبر حركت مى كند و همه پشت سر او مى روند. مردم تعجّب كرده اند. پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله مى خواهد مردم را كجا ببرد؟ پيامبر مى آيد و كنار درِ خانه فاطمه عليهاالسلام مى ايستد. مردم همه هجوم مى آورند. كوچه پر از جمعيّت است. راه بند آمده است. اكنون پيامبر رو به مردم مى كند و با صداى بلند مى گويد: «اى مردم! بدانيد كه من فدك را به دخترم فاطمه عليهاالسلام بخشيدم! فدك مالِ دخترم فاطمه عليهاالسلام است».
در ميان جمعيّت، فقيران مدينه هم هستند. آنهابسيار خوشحال مى شوند زيرا به زودى روزگار فقر و نداريشان براى هميشه پايان مى يابد. آنها فاطمه عليهاالسلام را خوب مى شناسند. فاطمه عليهاالسلام كسى است كه وقتى در خانه فقط يك قرص نان داشت، آن را به فقيرى داد و خود و بچّه هايش گرسنه ماندند. آنها خوب مى دانند كه فاطمه عليهاالسلام فراموششان نخواهد كرد.
اين آرزوى فاطمه عليهاالسلام بود كه هرگز در مدينه فقيرى نباشد. مگر از فاطمه عليهاالسلام غير از اين هم مى شود انتظار داشت؟ او دختر خديجه عليهاالسلام است ، همان بانويى كه تمام ثروت خود را در راه پيامبر خرج كرد و او را با تمام وجود يارى نمود .
امروز ديگر هيچ كس به اندازه فاطمه عليهاالسلام ثروتمند نيست. افسوس كه عدّه اى خيال مى كنند كه فاطمه عليهاالسلام در همه مراحل زندگى خود فقير بود. آنها مى گويند: فاطمه عليهاالسلام در همه زندگيش، محتاج نان شب خود بود !
فاطمه عليهاالسلام را بايد از نو شناخت.
فاطمه عليهاالسلام كسى است كه ساليانه هفتاد هزار دينار سرخ درآمد دارد.
آيا مى دانى اين مقدار يعنى چقدر پول ؟
بيش از سيصد كيلو طلاى سرخ !
حالا حساب كن ، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قيمت دارد ، آن را ضرب در شصت هزار كن! اين فقط درآمد يك سال فدك است. اصلِ سرمايه او خيلى بيش از اين حرفهاست .
* * *
فصل برداشت خرما كه فرا مى رسد، فاطمه عليهاالسلام كارگزارى را به فدك مى فرستد. فاطمه عليهاالسلام به نماينده خود دستور مى دهد تا با مردم فدك با عدالت و انصاف برخورد كند، مبادا حقّ آنها ضايع شود.
مدّتى مى گذرد، خبر مى رسد كه نماينده فاطمه عليهاالسلام با درآمد فدك به مدينه مى آيد. هفتاد هزار سكّه طلا!
فاطمه عليهاالسلام با هفتاد هزار سكّه طلا چه خواهد كرد؟
نگاه كن! همه فقيران مدينه به درِ خانه فاطمه عليهاالسلام آمده اند. پيامبر هم اينجاست. گويا فاطمه عليهاالسلام مى خواهد اين سكّه ها با دستان مبارک پيامبر ميان فقيران تقسيم شود.
پيامبر رو به فقيران مى كند و مى گويد: «اين سكّه ها از آنِ فاطمه عليهاالسلام است»، بعد آن سكّه ها را ميان همه تقسيم مى كند.
نگاه كن! به دست هر فقيرى كه نگاه مى كنى سكّه هاى طلا را مى بينى! همه خوشحال هستند و براى فاطمه عليهاالسلام دعا مى كنند. خدا فاطمه عليهاالسلام را پاينده دارد. تا فاطمه عليهاالسلام هست ديگر از فقر و گرسنگى خبرى نيست!
فاطمه عليهاالسلام به هر كدام از آنها به اندازه خرجىِ يك سال داده است. آنها تا يك سال بى نيازند! حتماً مىخواهى بدانى از آن هفتاد هزار سكّه طلا چقدر براى خود فاطمه عليهاالسلام باقى مانده است؟
فاطمه عليهاالسلام از آن همه پول براى خود به اندازه غذاى يك سال برداشته است. نه يك سكّه كمتر نه يك سكّه بيشتر!
آيا باور مى كنى؟ سهمى كه فاطمه عليهاالسلام براى خود برداشته كمتر از سهم هر كدام از فقيران مدينه است.
فاطمه عليهاالسلام به هر فقير مدينه علاوه بر هزينه تهيّه غذاى يك سال، هزينه لباس و ديگر وسايل زندگى را داده است؛ امّا براى خودش فقط به اندازه غذاى يك سال برداشته است. او جود و كرم را از مادرش به ارث برده است.
آرى، فاطمه عليهاالسلام، دخترِ خديجه عليهاالسلام است.
مستندات
. وكان صلى الله عليه و آله يقول: أُمّ أيمن أُمّي بعد أُمّي: الجامع الصغير ج ۱ ص ۲۴۷، كنز العمّال ج ۱۲ ص ۱۴۶، تاريخ مدينة دمشقج ۸ص ۵۱، أُسد الغابة ج ۵ ص
۵۶۷، تهذيب الكمال ج ۳۵ ص ۳۲۹، الإصابة ج ۸ ص ۳۶۸، تهذيب الكمالج ۱۲ ص ۴۰۸،الوافي بالوفيات ج ۱۰ ص ۷۴، البداية والنهاية ج ۵ ص ۳۴۷، إمتاع الأسماع ج ۶ ص ۳۴۰، السيرة الحلبية ج ۱ ص ۱۷۲، شرح مسلم للنووي ج ۱۶ ص ۹؛ كان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول لأُمّ أيمن: يا أُمّه: المستدرك للحاكم ج ۴ ص ۶۳،الطبقات الكبرى ج ۸ ص ۲۲۳، سير أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۲۴.
. فرجعت به أُمّ أيمن إلى مكّة، وكانت تحضنه، وورث رسول اللّه من أُمّه أُمّ أيمن… : الطبقات الكبرى ج ۱ ص۱۱۶، إمتاع الأسماع ج ۴ ص ۹۵، سبل الهدى
والرشاد ج ۲ ص ۱۲۱، بحار الأنوار ج ۱۵ ص ۱۱۶.
. مَن سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنّة فليتزوّج أُمّ أيمن: الجامع الصغير ج ۲ ص ۶۰۸، كنز العمّال ج ۱۲ ص ۱۴۵، ۱۴۶، الطبقات الكبرى ج ۸ ص ۲۲۴،
تاريخ مدينة دمشق ج ۴ ص ۳۰۳، سير أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۲۴، الإصابة ج ۸ ص۳۵۹، أعيان الشيعة ج ۳ ص ۵۵۵، ينابيع المودّة ج ۲ ص ۱۰۱؛ فقال: لا أشهدُ يا أبا بكر حتّى احتجّ عليك بماقال رسول اللّه ، أنشدك باللّه ألست تعلم أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: إنّ أُمّ أيمن امرأة من أهل الجنّة ؟ فقال: بلى… : الاحتجاج ج ۱ ص ۱۲۲ ، بحار الأنوار ج ۲۹ ص ۱۲۸ ، تفسير القمّي ج ۲ ص ۱۵۵ ، تفسير نور الثقلين ج ۴ ص۱۸۶ ، وراجع الروايات الواردة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله بهذا اللفظ: مَن سرّه أن يتزوّج امرأة من أهلالجنّة فليتزوّج أُمّ أيمن… : الطبقات الكبرى ج ۸ ص ۲۲۴ ، تاريخ مدينة دمشق ج ۴ ص ۳۰۲ ، سير أعلام النبلاء ج ۲ ص۲۲۴ ، الإصابة ج ۸ ص ۳۵۹ ؛ إنّ أُمّ أيمن امرأة من أهل الجنّة: الخرائج والجرائح ج ۱ ص ۱۱۳ ، وراجع : الكافيج۲ ص ۴۰۵ ، الاختصاص ص ۱۸۳.
. وكان إذا نظر إليها قال: هذه بقيّة بيتي: الطبقات الكبرى ج ۸ ص ۲۲۴، سير أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۲۴، الإصابة ج ۸ ص۳۵۹، المنتخب من ذيل المذيل
ص ۱۰۷، البداية والنهاية ج ۵ ص ۳۴۷، إمتاع الأسماع ج ۶ ص ۳۴۰، الاحتجاج ج ۱ ص ۹۸،المستدرك للحاكم ج ۴ ص ۶۳.
. إنّ اللّه تبارك وتعالي لمّا فتح على نبيّه فدك وما والاها… فأنزل اللّه على نبيّه «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»،فلم يدرِ رسول اللّه مَن هم ؟… : الكافي ج ۱ ص ۵۴۳ ،
بحار الأنوار ج ۴۸ ص ۱۵۶ ، جامع أحاديث الشيعة ج ۸ ص۶۰۶ ، التفسير الصافي ج ۳ ص ۱۸۶ .
. بأنّي كنت يوماً في منزل فاطمة عليهاالسلام ورسول اللّه صلى الله عليه و آله جالس، فنزل جبرئيل وقال: يا محمّد… : الموسوعه الكبرى عن فاطمة الزهراء ج ۱۲ ص ۸۵ ؛وراجع شواهد التنزيل للحسكاني ج ۱ ص ۴۴۱ ، الدرّ المنثور ج ۴ ص ۱۷۷ ، تفسير الآلوسي ج ۱۵ ص ۶۲ ، وراجع: مجمع الزوائد ج ۷ ص ۴۹ ، مسند أبي يعلى ج ۲ ص ۳۳۴ ؛ وراجع كنزالعمّالج ۳ ص ۷۶۷.
. راجع: الكافي ج ۱ ص ۵۴۳، الأمالي للصدوق ص ۶۱۹، عيون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۱۱، تحف العقول ص ۴۳۰، تهذيبالأحكام ج ۴ ص ۱۴۸،
المسترشد ص ۵۰۱، الاحتجاج ج ۱ ص ۱۲۱، سعد السعود ص ۱۰۱، بحار الأنوارج ۲۱ ص ۲۳ و ج ۲۵ ص ۲۲۵ و ج ۲۹ ص ۱۰۵، ۱۰۷، ۱۱۳، ۱۱۹ و ج ۴۸ ص ۱۵۷ و ج ۹۳ ص ۱۹۹۹، ۲۱۲، تفسيرالعياشي ج ۲ ص ۲۸۷، تفسير القمّي ج ۲ ص ۱۸، ۲۵۵، تفسير فرات الكوفي ص ۲۳۶، تفسير مجمع البيان ج ۶ ص ۲۴۳، التفسير الصافي ج ۳ ص ۱۸۶، تفسير نور الثقلين ج ۳ ص ۱۸۶، بشارة المصطفى ص ۳۵۳، أعلام الورى ج ۱ ص ۲۰۹، قصص الأنبياء ص ۳۴۵،الشافي في الإمامة ج ۴ ص ۹۰، موتمر كشف الغمّة ج ۲ ص ۱۰۵، جامع أحاديث الشيعة ج ۸ ص ۶۰۶، مجمعالزوائد ج ۷ ص۴۹،مسند أبي يعلى ج ۲ ص ۳۳۴، شرح نهج البلاغة ج ۱۶ ص ۲۶۸، كنز العمّال ج ۳ ص ۷۶۷، شواهدالتنزيل ج ۱ ص ۴۴۲، تفسير ابن كثير ج ۳ ص ۳۹، الدرّالمنثور ج ۴ ص ۱۷۷، لباب النقول ص ۱۳۶، فتح القديرللشوكاني ج ۳ ص ۲۲۴،الكامل لابن عدي ج ۵ ص ۱۹۰، ميزان الاعتدال ج ۳ ص۱۳۵.
. ذكر النبي صلى الله عليه و آله خديجة يوماً… فبكى: كشف الغمّة ج ۲ ص ۱۳۱، بحار الأنوار ج ۱۶ ص ۹.
. قم إلى عمومتك وقل لهم يخطبوني لك من أبي، ولا تخف من كثرة المهر فهو عندي، وأنا أقوم لكبالهدايا والمصانعات، فسرّ… : بحار الأنوار ج ۱۶ ص ۶۹.
. اشهدوا عليها بقبولها محمّداً وضمانها المهر في مالها: الكافي ج ۵ ص ۳۷۵، بحار الأنوار ج ۱۶ ص ۱۴، جامعأحاديث الشيعة ج ۲۰ ص ۱۱۳.
. قم إلى عمومتك وقل لهم يخطبوني لك من أبي، ولا تخف من كثرة المهر فهو عندي، وأنا أقوم لكبالهدايا والمصانعات فسر..: بحار الأنوار ج ۱۶ ص ۶۹.
. اعطِ فاطمة فدكاً وهي من ميراثها من أُمّها: مناقب آل أبي طالب ج ۱ ص ۱۲۳، بحار الأنوار ج ۲۹ ص ۱۱۸.
. يا بُنيّة، إنّ اللّه قد أفاء على أبيكِ بفدكَ واختصّه بها، فهي له خاصّة دون المسلمين، أفعل بها ما أشاء… :بحار الأنوار ج ۱۷ ص ۳۷۸ و ج ۲۹ ص ۱۱۶.
. لست أحدث فيها حدثاً وأنت حيّ، أنت أولى بى من نفسي ومالي لك، فقال: أكره أن يجعلوها عليكِ سُبَّةً فيمنعوكِ إيّاها من بعدي، فقالت: انفذ فيها أمرك:
مناقب آل أبي طالب ج ۱ ص ۱۲۳، بحار الأنوار ج ۲۹ص ۱۱۸.
. وكتب كتاب النحلة علىّ عليهالسلام في أديم، وشهد عليهالسلام ذلك وأُمّ أيمن ومولىً لرسول اللّه: مستدرك سفينة البحار ج ۸ص ۱۵۲.
. فجاءت بأُمّ أيمن و علىّ عليهالسلام، فقال أبو بكر: يا أُمّ أيمن، إنّك سمعتِ من رسول اللّه يقول في فاطمة… .:الاختصاصص ۱۸۳ .
. فدك: قرية بالحجاز بينها و بين المدينة يومان… وفيها عين فوّارة ونخيل كثيرة… : معجم البلدان ج ۴ ص ۲۳۸.
. فقال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : لأعطينّ الراية غداً رجلاً ليس بفرّار، يحبّه اللّه ورسوله… : الخصال ص ۵۵۵ ، شرح الأخبارج ۲ ص ۱۹۲ ، الإرشاد ج ۱ ص ۶۴ ،
الاحتجاج ج ۲ ص ۶۴ ، بحار الأنوار ج ۲۱ ص ۳ ، الغدير ج ۳ ص ۲۲ ، مسند أحمد ج ۴ ص ۵۲ ، صحيح البخاري ج ۴ ص ۲۰۷ ، صحيح مسلم ج ۵ ص ۱۹۵ ، فضائل الصحابةللنسائي ص ۱۶ ، فتح الباري ج ۶ص ۹۰ ، عمدة القاري ج ۱۴ ص ۲۱۳ ، المعجم الكبير ج ۷ ص ۳۶ ، كنزالعمّال ج ۱۰ ص ۴۶۷ ، التاريخالكبير للبخاري ج ۲ ص ۱۱۵ ، تاريخ بغداد ج ۸ ص ۵ ، السيرة النبويّة لابن كثير ج ۳ ص۳۵۳.
. فقال علىّ عليهالسلام: أنا الذي سمّتني أُمّي حيدرة… وضرب رأس مرحب فقتله… : نيل الأوطار ج ۸ ص ۸۷ ، روضهالواعظين ص ۱۳۰ ، مقاتل الطالبيّين ص ۱۴ ،
شرح الأخبار للقاضي النعمان ص ۱۴۹ ، الإرشاد ج ۱ ص ۱۲۷ ، الأمالي للطوسي ص ۴ ، الخرائج والجرائح ج ۱ ص ۲۱۸ ، مناقب آل أبي طالب ج ۲ ص ۳۰۵ ، بحار الأنوار ج ۲۱ ص ۴ و ۹ و ۱۵ و ۱۸ ، مسند أحمد ج ۴ ص ۵۲ ، صحيح مسلم ج ۵ ص ۱۹۵ ، المستدرك للحاكم ج ۳ ص ۳۹ ، فتح الباري ج ۷ ص ۳۷۶ ، صحيح ابن حبّان ج ۱۵ ص ۳۸۲ ، المعجم الكبير ج ۷ ص ۱۸ ، الاستيعاب ج ۲ ص ۷۸۷ ، شرح نهج البلاغة ج ۱۹ ص ۱۲۷ ، كنز العمّال ج ۱۰ ص ۴۶۷ ، تفسير الثعلبي ج ۹ ص ۵۰ ، تفسير البغوي ج ۴ ص ۱۹۵ ، تفسير الآلوسي ج ۱ ص ۳۱۲ ، الطبقات الكبرى ج ۲ ص ۱۱۲ ،تاريخ دمشق ج ۴۲ ص ۱۶ ، تاريخ الطبري ج ۲ ص ۳۰۱ ، الكامل في التاريخ ۲ ص ۲۲۰ ، تاريخالإسلام للذهبي ج ۲ ص۴۰۹ ، البداية والنهاية ج ۴ ص ۲۱۳ ، المناقب للخوارزمي ص ۳۷ ، كشف الغمّة ج ۱ ص ۲۱۴ ، ينابيع المودّة ج ۱ ص۱۵۵.
. إنّ النبي صلى الله عليه و آله أسهم يوم خيبر للفارس ثلاثة أسهم، وللفرس سهمان، وللراجل سهم: سنن ابنماجة ج ۲ ص ۹۵۲ ، وراجع: تاريخ الطبري ج ۲ ص ۳۰۶ ،
البداية والنهاية ج ۴ ص ۲۳۰ ، السيرة النبويّة لابن هشام ج ۳ ص ۸۱۰ ، عيون الأثر ج ۲ ص ۱۴۴.
. فلمّا سمع أهل فدك قصّتهم بعثوا محيصة بن مسعود إلى النبيّ يسألونه أن يسترهم بأثواب… : مناقب آل أبيطالب ج ۱ ص ۱۶۷ ، بحار الأنوار ج ۲۱ ص ۲۵ ؛
وراجع إمتاع الأسماع ج ۱ ص ۳۲۵ ؛ السقيفهوفدك ص ۹۹ ، عون المعبود ج ۸ ص ۱۷۵ ، الاستذكار لابن عبد البرّ ج ۸ ص ۲۴۶ ، فتوح البلدان ج ۱ ص ۳۶ ، كتابالموطّأج ۲ ص ۸۹۳.
. فقال جبرئيل: يا محمّد، انظر إلى ما خصّك اللّه به وأعطاكه دون الناس… : نور الثقلين ج ۵ ص ۲۷۷ ؛ كتاب المحبرص ۱۲۱ ، إعلام الورى ج ۱ ص ۲۰۹ ،
بحار الأنوار ج ۲۱ ص ۲۳.
. فجمع الناس إلى منزلها وأخبرهم أنّ هذا المال لفاطمة عليهاالسلام: مناقب آل أبي طالب ج ۱ ص ۱۲۳، بحارالأنوار ج ۲۹ ص ۱۱۸.
. فأنزل اللّه فيهم هذه الآية: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا»: تفسير فرات الكوفي ص ۵۲۸، وراجع: تفسير القمّي ج ۲ ص ۳۹۸، بحار
الأنوار ج ۳۰ ص ۲۵۳، أُسد الغابة ج ۵ ص۵۳۰، البداية والنهاية ج ۵ ص ۳۵۱، المناقب للخوارزمي ص ۲۷۲، السيرة النبوية لابن كثير ج ۴ ص ۶۴۹، ينابيع المودّة ج ۱ ص ۲۷۹، تفسيرالثعلبي ج ۱۰ ص ۹۸، تفسير السمعاني ج ۶ ص ۱۱۶، تفسير القرطبي ج ۱۹ ص ۱۳۰، الدرّ المنثور ج ۶ ص ۲۹۹.
. وقد وهب جدّك محمّد صلى الله عليه و آله أُمّك فاطمة عليهاالسلام فدكاً والعوالي من جملة مواهبه، وكان دَخْلها في روايهالشيخ عبد اللّه بن حمّاد الأنصاري أربعة وعشرون ألف دينار في كلّ سنة، وفي رواية غيرهسبعون ألف دينار: كشفالمحجّة ص ۱۲۳ ، بيت الأحزان ص ۱۷۹.
. فجمع أُناس إلى منزلها… ففرقّه فيهم وكان كلّ سنة كذلك وتأخذ منه قوتها: مناقب آل أبي طالب ج ۱ ص ۱۲۳، بحار الأنوار ج ۲۹ ص ۱۱۸.
#غدیر_مسیر_سعادت