22 تیر 1402
با دقّت نگاه به تابلوى مسجد مىكنم، مىبينم روى آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب مىكنم، آيا اين نوشته درست است يا آنچه من شنيدهام. بايد پرس و جو كنم. داخل مسجد مىشوم، جوانى را كه چفيه قرمز بر سر دارد مىبينم، جلو مىروم از او مىپرسم: ــ… بیشتر »
نظر دهید »
21 تیر 1402
شب بيست و دوم ماه ذىالحجّه است، پاسى از شب گذشته است. كاروان مدينه در دل بيابان به پيش مىرود، هوا كم كم تاريك مىشود، اذان مغرب نزديك است، ما در دل بيابان، توقّف كوتاهى براى خواندن نماز خواهيم داشت. نماز مغرب، سريع خوانده مىشود و كاروان حركت… بیشتر »
15 تیر 1402
مردان فوج فوج برای بیعت حرکت کردند، در این فکر بودم، باز هم ما زنان فراموش شدیم، آه حسرتباری کشیدم و به سمت تخته سنگی دورتر حرکت کردم تا نشسته غبطه بر دست برادری دادنها بنگرم و حسرت دوباره در دلم پروبال گرفت که چرا من مرد نیستم… چند قدمی دور… بیشتر »
14 تیر 1402
روز شانزدهم هست… به اینجا رسیدیم… جمعیت آن قدر ساکت شده بود که میشد صدای قلبشان را شنید.قلب ها تند تند می زد.ته دل خیلی ها خالی شده بود.بعضی ها درگوشی با هم پچ پچ میکردند که محمد میخواهد با این دستور ما را به کشتن دهد. فرمان سنگینی بر… بیشتر »
12 تیر 1402
وقتى به مدينه مى روم، گاهى اوقات نماز خود را جايى مى خوانم كه قبلاً محلّه بنى هاشم بوده است، كسانى كه قبل از سى سال پيش به مدينه آمده اند، اين محلّه را با چشم خود ديده اند، متأسّفانه امروزه اين محلّه خراب شده است و هيچ اثرى از آن نمانده است. وقتى… بیشتر »