خاطره سازی یا خاطره بازی
امشب که برف زمین را سفیدپوش کرد به دوران کودکیم قل خوردم. برخلاف الان که همه میگویند قم برف نمیآید، در دوران کودکی برف زیادی شامل حالمان میشد…
مراسم ویژه برف برگزار میکردیم… کوچکترین فرد خانه بودم و متهم… دم غروب میرفتم از عمو چیپس میخریدم و میعادگاه چیپس و ماست….
ساعت ۹ شب میشد… میرفتیم حیاط، جیغ مامان و همراهی بابا در شیره برف… بعد از آدم برفی و تونل برف توی حیاط… کاسه پر از برف میکردیم و شیره و برف میخوردیم…
بی برو برگشت، هوای ابری غذا آش بود…
کوفته خاله جون…
لبو دستپخت عمه جون و فریادها از حیاط کناری، که داداش بچهها سرما میخورن
و الان من….
بابای برف بازی نیست…
مغازه عمو بعد از رفتنش… به آثار باستانی قم تبدیل شد…
حیاط کناری دو سال هست که روز و شب یک مهتابی روشن و جیغ های عمه و لااله الا الله شوهرعمه نیست…
بجای آش پختن، سطلی آش هم از مامان …
ظرف کوفته خاله جون…
چیپس و ماست میخریم
و از ترس مریض شدن دخترک، به دیدن از پشت پنجره ماشین و خونه قناعت میکنیم…
پیامک به خواهرها و برادرها که پاشید برف بازی کنید و استیکر زبون…
آدم برفی هم در سطل برف ساخته میشود ولی خیلی خجالتی هست و…