عاشق قشنگی های قدیم
صحنه اول:
صندلی ها کنار هم چیده شده بودند، برای جشن ولادت اسوه حسنه و رییس مذهب.
همه صندلی ها پر شده بود، و مراسم پذیرایی بود. بعضی پیرمردها نمیدونم چرا آدم روشون زوم میشه یه نور خاصی دارن.
شیرینی رو برداشت، یه نگاه اینطرف و یه نگاه اونطرف دید کسی نگاهش نمیکنه، ماسک رو اورد پایین، شیرینی رو خورد دید نگاهش میکنم لبخندی زد و سریع ماسک رو داد بالا….
صحنه دوم:
یکی از رسم های زنان در قدیم که الان رنگ باخته هر چند سعی میکنم حداقل رعایت کنم، این هست که جلوی نامحرم چیزی نخورن… چرا؟ چون مجبور میشن چادر رو از جلوی دهانشون عقب ببرن. یادمه بچه بودم توی روضه اگه چایی میدادن، و داشت یخ میکرد و میخواستن بخورن، چادر رو میکشیدن توی صورت و چایی….
…..
کاش رسم های قدیمی نمیرفت کاش پیشرفت پوچالی نبود. کاش پاکی قدیم با نظافت جدید از بین نمی رفت…