روضه یا مهدکودک
04 مرداد 1402
دیشب حتی دخترک حاضر به راه رفتن نشد، دلم نیامد روضه را ترک کنم هر چند پدرش نبود بغلش کردم و نق زدنهایش را گوش کردم هر چند زیاد هم صبور نبودم و گاهی هم تشر میزدم. وارد که شدم گفتند اتاقی برای بچهها هست، وارد اتاق شدم دیدم صدای روضه نمی آید. هر قدر سعی کردم نتوانستم، تمام اذیت کردنهایش را به جان خریدم باید از کودکی با محرم و صدای روضه خو بگیرد….
ای مفرح ذات…
ای ممد حیات…
ای حسین عزیز…
ای طریق نجات…
ای تمنای سائل، حسین…
ربنا ارحمنا بالحسین…
السلام ای شاه کربلا یا اباعبدالله الحسین…
من از کودکی عاشقت بوده ام…
قبولم نما گرچه آلوده ام….
مبادا برانی مرا از درت به بازوی بشکسته مادرت