یک لحظه فقط فکرشو بکن…
عزیزترین بستگانت، تو را فرستادند به مکانی که وضعیتش خبر بدهی…
تو پیام میدهی همه چی آرام هست…
همه اینجا منتظر شما هستند…
خوشحال و شاد هستی از این اتفاق…
یکدفعه سکه روی دیگر خود نشان میدهد…
عزیزترین کسانت حرکت میکنند ولی…
اوضاع عوض میشود و روز بعد از حرکت آنان…
تو در حال از دست دادن جانت هستی بخاطر وضعیت بد و ناامنی آن مکان…
و دیگر پیام تو به آنها نمیرسد…
در حال جان دادن چه حالی داری….
وای از این اتفاق… یا مسلم بن عقیل…
یک عادتی که دلیلش را هیچوقت نفهمیدم ولی افراد زیادی آن را دارا هستند…
برای نشستی پژوهشی بصورت آنلاین ببخشید برخط، باهام تماس گرفتند، فرمودند قبل از نشست باید تست ورود به نشست بدهید، گفتم چشم…. پس از تست، تماس گرفت، خانم فلانی نمیتوانید کتابخانه بروید یا قفسهای از کتابها را پشت سرتان بچینید!
تعجب کردم با تمام وجود گفتم خیر شرمندم، گفت آخه مرسوم هست! گفتم مرسوم؟ باز هم رسم! در ذهنم یاد مقابلهام با رسومات خواستگاری، چیدن منزل عروس و مراسم ازدواج افتادم و با خودم گفتم من از سد بزرگ رسومات ازدواج گذشتم با تمام حرف و حدیثها، حالا یک رسم دیگر و من یکنفر تک و تنها….
گفتم چرا مرسوم هست، گفت ای بابا خانم… ما دفعه اول نیست که نیست حتی استاد فلانی استاد فلانی و لیست از اسامی را ردیف کرد که همه پشتشان کتابهای فراوانی بوده است….
مصمم گفتم باز هم شرمنده هستم، من به دنبال به رخ کشیدن کتابهای داشته و نداشته، خوانده و نخوانده نیستم… من مدیون تمامی اساتید و کتابهایی که به آموختند، هستم ولی کتابخانه به رخ نمیکشم….
من برای به رخ کشیدن کتابهایم، نشست را قبول نکردم… خندیدم و گفتم خانم … نشست را کنسل کنیم؟
گفت نه نه کوتاه بیا کلی تبلیغ و … کردیم، باشه بدون کتاب به رخ کشیدن…. گفتم بخاطر شما یک چیزی حتما پشت صحنه میگذارم ولی این رسم را کمکم حذف کنید علم به ردیف کتاب نیست، حواسمان به تکبر کتاب و کتابخانه باشد و ذهنیت شرکتکنندهای که شاید علم آموزی را در ردیف کردن کتابها تصور کند….
قلم و دوات را آوردم و بر روی کاغذ گلاسه براق نوشتم:
امام کاظم سلام الله علیه: یاهشام! انّ الزرع ینبت فی السهل ولاینبت فی الصفا فکذلک الحکمة تعمر فی قلب المتواضع ولاتعمر فی قلب المتکبر الجبّار لأنّ اللّه جعل التواضع آلة العقل وجعل التکبر من آلة الجهل
یک تکه نان سنگک برداشتم، پاکت پفک و چیپس را گذاشتم جلویم، در هر لقمه یک پر چیپس و پفک میگذاشتم و در کاسه ماست چکیده میزدم و میخوردم… خواهرم گفت: مثلا بزرگ شدی…. گفتم بقول آنه: خب، نمی توان یک دفعه ای، عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت….
مادرم گفت پدربزرگت همیشه میگفت: همیشه بچه بمانید….
خانه پدری را دوست دارم چون اطرافش شاید یک یا دو خانه عمودی سر به فلک کشیده هست، همه خانههای صاف و روی زمین هستند، زمینی و خاکی بودن حال و هوای دیگری دارد مخصوصا در محلههایی که دورتادورش مسجد هست، مسجدهایی با سقفهای سنتی، مسجدهایی برای معراجی شدن!
برای معراجیشدن نمازگزار و آزادشدن او از هر آنچه غیر حق است، در آیه 19 تا 22 سوره معارج آمده است: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20) وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا(21) إِلَّا الْمُصَلِّينَ.»(22) آری! تنها نمازگزاران از این ضعفها آزادند زیرا توانستهاند از نماز بهره لازم را ببرند. در این رابطه نمازگزار محبوبی غیر از خدا ندارد به همان معنایی که در سوره «اللّیل» در مورد چنین افرادی میفرماید: «الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَكَّى»(18) میبخشد تا از هر ضعفی پاک شود. «وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى»(19) بدون آنکه به آن کسی که میبخشد در راستای جبران لطف او باشد. نه! «إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى»(20) صرفاً برای آنکه با وجه اعلای پروردگارش روبهرو شود.
از چهار سال پیش که سنگ کیسه صفرا گرفتم، تا الان زیر بار دکتر و عمل جراحی نرفتم. تخت روبرویی خانمی بود که دقیقا جراحی سنگ کیسه صفرا کرده بود دکتر بزم که جراحان زبردست قم هست دکترش بود، برای معاینه و مرخص کردنش وقتی امد دختر مریض آخرش گفت: دکتر چی بخورد چی نخورد؟ جواب قشنگی داد: گفت به مردم گفتی سنگ کیسه صفرا داشتی هیچی نباید بخوری اگر نگفتی و به حرف منی همه چی بخور! دخترش گفت: مامان بالاخره بعد از چند وقت میتونی سبزی با کباب و آبگوشت بخوری! دکتر مگه نمیخورد. گفت نه گفته بودن میوهجات و سبزیجات برای سنگ کیسه صفرا ضرر دارد… گفت سرت کلاه گشادی رفته، هیچ ضرری نداشته، منکه شنونده خوبی بودم، گفتم سلام آقای دکتر واقعا ضرر ندارد؟ خندید گفت به به مریض سلطان بیمارستان هم اینجاست. گفت آخجون سنگ کیسه صفرا هم داری پیکان دهه شصت، ببریمت اتاق عمل! بعد گفت نه هیچ ضرری ندارد، و منی که الان سه هفته هست که بغل صبحانه، نهار و شام سبزی میخورم و دیگه درد کیسه صفرا ندارم، در صورتیکه روزی که بهم گفتن ضرر دارد هر موقع هوس میکردم یک پر سبزی میخوردم تا چند روز از درد به خودم میپیچیدم.
پس با نسخه اشتباه درد را به دیگران هدیه نکنیم، این مثال جسمی بود تصور کنیم نسخه اشتباه روحی چه میکند!!! تا متخصص موضوعی نیستید نظردهی نکنید!