تحمل جراحی و دردهای آن در حالت معمولی ممکن نیست و برای عموم محال است. بخاطر همین، باید قبل از جراحی بیمار را بیهوش کنند تا در حالی که توجه او به موضع درد و خود درد از بین رفته و بیحس شده، جراحی کنند. خروج از «خودی» در حقیقت جان کندن است و تحمل این جان کندن بسیار مشکل و یا محال است و برای این که انسان بتواند سختی جان کندن را احساس نکند، باید در یک حال بیحسی نسبت به دنیا باشد و به عبارت دیگر همان مستی که در عرفان مطرح است برای فرد پیش آید که توجه او نسبت به دنیا قطع شود.
امروز به مانند هر سال، صبح سوم خرداد بر سر مزارش رفتم اما با پای خیال. هر چند مثل بقیه ندیدمش ولی از تعریفهای شنیده و قاب عکسی که هر روز دیدم، بیشترین انس بینمان بوجود آمده… طبق روال این چند روز، پس از بیرون آمدن از بخش جراحی، پدر دخترک با یکی از پرستاران که در دوران سربازی را پیش پدر دخترک بسر میبرد در حال خوش و بش بود… وقتی آمد سه شکلات سهم من شد، بله امسال به مراسم صبحگاهی که برای شهدای سوم خرداد بود، نرفته بودم ولی دایی حواسش به من بود و بواسطه پرستار شکلاتها از مزار شهدا به دستم رسید… بل احیاء عند ربهم… هستند و همیشه حواسشان به ما هست… پاهای خیالم به سوی حرم و گلزار شهدای آزادسازی خرمشهر پر میکشد از کودکی به آنجا باغ ملی میگفتیم و بقیه گلزار شهدای سوم خرداد.. در دل بر سر مزارش مثل همیشه صحبت میکنم و درددل ولی پای جسمم توان راه رفتن در مسیر طولانی پارکینگ را ندارم. دلم بر گلهای سر مزارش مانده است و قول مادر که از مراسم عصر برایت میآورم. امسال دخترک بجای من عصر راهی مراسم همراه مادر میشود و این یعنی اوج دلتنگی و چشم خیره به یکی از چند قاب عکس روی طاقچه به همراه نوای ممد نبودی ببینی…
مقام معنوی رفیع حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها)
فاطمهى زهرا، به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنى جوان است؛ امّا در معنا، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهى و یک بندهى صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است. آن کسى است که رسول اکرم به امیرالمؤمنین(علیهماالسّلام) فرمود: یا عَلِیُّ اَنتَ قائِدُ المُؤمِنینَ اِلَی الجَنَّةِ یَومَ القیامَةِ وَ فاطِمَةُ تَقودُ المُؤمِناتِ اِلَی الجَنَّة یَومَ القیامَة؛ یعنی در روز قیامت، امیرالمؤمنین، مؤمنین و مردان مؤمن را به سوی بهشت هدایت میکند و فاطمهی زهرا، زنان مؤمن را به بهشت الهی راهنمایی میکند؛ عِدل امیرالمؤمنین، همپایه و همسنگ امیرالمؤمنین.
(کتاب حقیقت عظیم، امام خامنهای، ص 110)
کسی که روزی یک پاکت سیگار می کشیده، و می خواهد یک دفعه در یک هفته سیگار نکشد، بر این بیشتر سخت می گذرد یا بر کسی که سیگاری نیست؟ این که معتاد به سیگار است این یک هفته برایش مجاهده است و آن که عادت به سیگار ندارد، یک هفته عادی است که برایش می گذرد.
کسی که بی پروایی ها و تقلب ها داشته و حالا می خواهد در خط رهبر باشد، این چه زجری باید بکشد تا آن عادت را ترک کند! از این جهت خدا نسبت به این افراد می فرماید: « فَاولئِکَ یُبدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَناتٍ » خدا بدیهای اینها را تبدیل به حسنات می کند. این به دلیل زجرهایی است که می کشند. شما فکر می کنید « حُرّ » چقدر زرنگ بود؟ او که تا شب عاشورا از فرماندهان سپاه ابن سعد است، روز عاشورا یکی از شهدای بزرگ تاریخ اسلام می شود. آیا شما فکر کردید که حُرّ این بیست و چهار ساعت را چطور گذراند؟ خودت را به جای او گذاشتی؟ کسی که بین آنها محترم بود، زن و فرزند داشت، همه گوشتش زیر دندان آنها بود، آیا فکر کردی وقتی حرّ در این طرف شهید بشود آنها خانواده او را در آنطرف به آتش می کشند که آبروی ما را بردی؟
او قید زن و فرزند و تمام تعلقات را زده است، خانه اش را غارت می کنند، همه چیزش را می برند. این بیست و چهار ساعت برایش به اندازه چندین سال زجر گذشته تا توانسته است از تمام این دشواری ها بگذرد و تصمیم نهایی اش را بگیرد. گفت باید با اینها باشم، برگشت.
کار بزرگی کرده. کاری که دیگران در چند سال موفق نمی شوند، همان زجر را یک روزه کشیده است.
به این فکر کردی چقدر اهل زجر کشیدن هستی؟
اول از همه تشکر کنم از استادان عزیزی نمونه سوال میدهند که ۱۰۰ سوال بخوانید برای ۵ تا سوال، که ما شب امتحانیها را درک میکنند؛ تازه شب امتحانیهایی که همان شب، هوس مهمانی رفتن هم میکنند😋 شنبه اول هفته، ما دهه شصتیها همیشه شنبهها را برایمان تلخ کردند و آخرش اگر پنجشنبه هم بمیریم، انکیر و منکیر میگویند این دهه شصتی هست بذار بازم جمعه را کوفتش کنیم این دم آخری قبل از ورود به جهنم و شنبه امتحانش را بگیریم…. البته ما که بهشتی هستیم، ناگفته نماند، نمیدانم چرا همسایه دیوار به دیوار اینوری که اجدادش هم با اجداد ما دیوار به دیوار اینوری بودند فامیلشان را بهشتی گذاشتن ولی ما را نه… فکر این را نکردند آن دنیایی در کار است… بقول باکلاسها از اطاله کلام دور شویم… با این اطاله کلام چه خاطرهای شیرینی دارم ولی باشد برای بعد….
از هر چه بگذریم شنبه امتحان هست، فشار خون مامان هم با امتحانهای من هماهنگ کرده… نمیدانم من امتحان دارم چرا فشار مامانم به ۲۰ میرسد…
به ضرب و زور دخترک را الان خواباندم درس بخوانم و اومدم با اولین جمله درس ذهنم مشوش گشت. نوشته مثال طلاق غالط مثل اینکه حمید دو زن دارد بنامهای حمیده و سعیده و میخواهد حمیده را طلاق دهد اشتباهی اسم سعیده را گفت. ذهن بجای همه چیزی قفلی زده، حمید از کجا دو تا هم اسم هموزن پیدا کرده، اینقدر هموزن سعیده و حمیده… چرا حالا حمیده! چون حمیده مثل خودشه و خودش حمید هست علیالقاعده باید حمیده را طلاق ندهد چرا حمیده را طلاق میدهد و سعیده را طلاق نمیدهد…