20 اردیبهشت 1402
دو تا دختر خانم قشنگ داشتند در پیادهرو میرفتند، من هم در حال عبور از قسمت پایانی خیابان و رفتن به پیادهرو بودم و اصلا حواسم بهشون نبود رگ سیاتیک و اسپاسم و در کنارش سردرد مزید بر علت شده بود که همچون لاک پشت حرکت کنم، یکدفعه اونیکه شال روی سرش بود به… بیشتر »
نظر دهید »
08 اردیبهشت 1402
داشتم به این فکر میکردم چطور سه تا امتحان را بخوانم اونم طوریکه بتوانم در زمان ۲ ساعت، سه تا را شرکت کنم. پنجشنبه ظهر کلی برنامهریزی کردم که بعد از تعطیلی از محل کار تا فلان ساعت تا فلان ساعت تفسیر۳، اونم اول پیاده کردن فایلها تمام بشود، بعد تفسیر ۷… بیشتر »
04 اسفند 1401
داخل ماشین نشسته بودم، دو تا دختر ۱۴-۱۵ ساله از کنار ماشین رد شدند، نگاهی به من رد کردند با ذوق به انگلیسی گفتن: You are very stupid به لطف اینکه وقتی راهنمایی بودم، زبان خواندن را شروع کردم، فهمیدم بهم چی گفتن! منم بلند گفتم why خندیدند گفتند چون… بیشتر »
20 بهمن 1401
خسته و کوفته پس از کار و دریافت دخترک از پیش مهد مادربزرگ، با چشمانی نیمه باز و به همراه خمیازههای بابای دخترک به سمت دندانپزشکی رهسپار شدیم… پس از واریز مبلغ ویزیت به سمت اتاق خانم دکتر حرکت نمودیم… یا علی… چشم غره ای به بابای دخترک… بیشتر »
03 آذر 1401
وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ و (یهود و دشمنان، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چارهجویی کرد؛ و خداوند، بهترین چارهجویان است. بیشتر »