10 آبان 1401
مثل همیشه سطل را زیر پایش گذاشت شیر آب را باز کرد… گفتم نکن… هیچی نگفت… انگشت روی بینیش گذاشت… و فقط گفت هیشششش بیشتر »
نظر دهید »
02 آبان 1401
همه از شعر باز باران میگن یا صد دانه یاقوت، ولی بجز مصرع اول که تا الان یادم مونده، بقیه ش از یادم رفته و فقط یکسال تا پایان امتحان ثلث سوم توی ذهنم بود. ولی این شعر پروین اعتصامی ماندگار شد در ذهنم و رخت نبست. و واقعا کاش هیچکس اینو فراموش نمیکرد که… بیشتر »
01 آبان 1401
نقل بدون علم و اتهام زدن، صدای شیطان است. همه دارای اشکال هستیم، خیلی خب! بیاییم خطاکار را مار زخمی بکنیم تا روی غیظ بیفتد و لجبازی کند، این کار، خدایی نیست. زخم زبان زدن، تحریک کردن و … اینها صدای شیطان است. صدای خدایی این است که اگر شما می خواهی احیای… بیشتر »
27 مهر 1401
توی جلسه گفت در تربیت کودک باید مراقب بود که هیچگاه مقابل کودک به همسرت، همسفرت توهین نکنی چون در آینده کودک موثر است و… داشتم از پله ها میرفتم، همسایه خواهرم بود… ناخودآگاه پشت در خونشون خشکم زد. صدای گریه بچه ش میومد و صدای فریادش: زنیکه… بیشتر »
25 مهر 1401
همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز… بیشتر »