رو در رویش بودم، رعشه بر اندامم افتاده بودم، من با آنهمه شجاعت، مگر میشود؟ بقولی نمیدانم چه مرگم شده است؟ چرا با اینکه نام پدر پسوندمان هست ولی نام مادرش مرا لرزه انداخته است، مادر واژهای بیانتها، واژهای که فقط حروف، رازش را میفهمند و هیچکس توان فهم او را ندارد مگر مقام باریتعالی که زیرپایش را مزین کرده است، با خودم گفتم مادر من زیرپایش بهشت هست، پس مادر او چه!!!
نه من قدرت ندارم، توبه میکنم او میپذیرد، جزء این انتظار ندارم زیرا زاده و تربیتشدهی آنچنان شیرزنی هست…
بهشت زیرپای مادرم را به وعده بهشت دروغین دنیا ترجیح میدهم…
من توبه کردم و آزاد گشتم و بهای آزادیام بهشتی با امضای شهادت شد….
این بهشت من که امضای مادری قد خمیدهی راست قامت قامت مزیناش کرده است نویدی است برای تمامی حرشدگان….
شب سوم هست…
یک دخترک سه ساله میدان دار هست…
سخنران تمام کرد…
نمیدانم چرا ولی رسم نبود این شب شور حسین حسین پیرغلامان بردارند، هر سال شب تاسوعا و عاشورا، شور قبل از مداحی بود…
مداح برخلاف دو شب قبل، بدون مقدمهچینی، پس بسم الله بدون هیچ کلامی، به یکباره گفت:
عمه بابام كجاست
مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا!
صدای جیغی بلند شد
رعشه بر تن همگان زد…
زنان دورش را گرفتند…
زن غریبه بود…
پس از سکوت طولانی حاکم بر فضا، زن فریاد زد…
ادامه دهید…
داغ دلم شاید با رقیه التیام یابد…
برادرزاده سه سالهام، فاطمه رقیه، دو شب پیش تب کرد و تشنج و رفت که رفت….
دیگر یک جیغ نبود، مرد و زن یا رقیهگویان، گویا یک عمه شده بودند.
چه خوب است تا در افق کربلاییِ تاریخِ خودمان تأمّل کنیم و ببینیم بین کربلایِ تاریخی حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و کربلای ما که نمادی مثل حاج قاسم سلیمانی را به عنوان شهید در خود دارد؛ چه نسبتی وجود دارد؟ و از این جهت با نظر به نسبت شهدای عاشورا و شهید و شهادت که شهید حاج قاسم سلیمانی در این زمانه نماد آن است، به آینده تاریخی خود فکر کنیم. به امید اینکه روشن شود ما در این تاریخ در کجای نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» قرار داریم و نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» چگونه ما را فرا گرفته است و آیا آن یگانگی که یاران حضرت توانستند در نسبت با حضرت در کربلا از خودشان شکل دهند، ما در همان سنت، در این تاریخ میتوانیم آن یگانگی را از خود نشان دهیم؟ آیا میتوانیم آن حضور را ذیل نماد آغازگراین تاریخ یعنی ذیل حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و با افقی که شهید حاج قاسم سلیمانی برای ما به ظهور میآورد، به دست آوریم؟ این است آنچه امروز باید به آن بیندیشیم تا اولاً: از نهضت حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» بهره کامل را ببریم و ثانیاً: با فهم درست جایگاه شهادت در امروز تاریخ خود با نظر به دو بستر دیروز عاشورایی و امروز عاشوراییمان، در عالیترین حضور، موقعیت خود را شکل دهیم و به سخن رهبر معظم انقلاب بیندیشیم که فرمودند:
«شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکتکردن، عدم توقّف؛ این کار شهدا است؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛» ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز میشود، با مردم حرف میزنند - بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم- با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را… اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّیای خواهد شد… روزبهروز اینها زندهتر میشوند.»(۱۴ آبان ۹۷)
بچه که بودم، شبی یکی از بانوان محترمه، بخاطر بازی کردن مهر دعوایم کرد و من هم سرشار از غرور، قهر کردم و مسجد یکهفته نرفتم. بعد از یکهفته پدرم یک بسته ۲۰تایی مهر خرید و گفت خانم فلانی این مهرها فقط مخصوص بازی بچههاست. هنوز آن ۲۰ مهر مخصوص بچهها در قفسه جامهری فلزی مسجد هست و دیگر بچهای بخاطر مهربازی دعوا نشد.
و من هم فرزند خلف همان پدر…
هفته گذشته جمعه راهی یکی از امامزادههای قم شدیم، و امان از خانمهای خادم، بچهران از مسجد و امامزاده که به دخترک و چند بچه دیگر گیر داد چرا مهرها را جابجا کردید مگر مهر اسباببازی هست و بغضی که بچهها کردند و همه گوشهای غمباد کردند، در دلم گفتم کاش برای خادمان هم اول تست روانشناسی بگیرند و بدانند پیامبر ما بخاطر بازی بچهها سجده را طولانیتر کرد. سریع از امامزاده بیرون رفتم و ۲۰مهر از مغازه جلوی امامزاده خریدم با یک جامهری و کاغذ و ماژیک… بالای جلومهری نوشتم لطفا با بچهها دعوا کنید این مهرها با هزینه شخصی برای بازی بچههاست…. وقتی به بچهها گفتم با این مهرها میتوانید بازی کنید انگار دنیا را به آنها داده بودم و یکی از آنها گفت خاله میری بهشت! گفتم شیطون بخاطر چی؟ گفت پیامبر گفتن هر کسی بچه ها را خوشحال کند بهشتی هست….
با خلاقیت بچهها را جذب مساجد و امامزاده ها کنیم نه با بداخلاقی دفع کنیم!
حضور در رخداد اربعینیِ این سالها، حکایتی است از درک تمنّایی که انسان در این زمانه در درون خود احساس میکند و به دنبال راهی است تا آن تمنّا را در آن راه احساس کند، تمنّای هویتی قدسی در عین حضورِ جهانی، امری که اگر تا دیروز حرکات دینی خود را در منظر مردم انجام میدادی، صورت ریا به خود میگرفت و امروز نوعی سلحشوری و حماسهسازی است برای حضور در آیندهای دیگر، غیر از آیندهای که جهان مدرن نسبت به آن گرفتار تردید شده. زیرا اینجا، جای و جایگاه اجرای امر خداوند است که فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» آمدهاند تا با هویتی جمعی به ریسمان الهی چنگ بزنند تا نمایش امت واحد باشند.