20 اردیبهشت 1403
سه شنبه پست شدند…. ذوقم به ذوق دختربچهها و دختران قدیم که هدیهشون میشه و دستان هنرمندی هست که با دستانش هنرآفرینی میکند؛ دستانی هنرمند با عشق اماده کنند…. استرس اینکه شاید تا شنبه بدستم نرسد باعث شد رگ کمرم بگیرد… بعد از آزمایشگاه… بیشتر »
نظر دهید »
19 اردیبهشت 1403
مامان یک دخترک بودن خیلی سخته…. مخصوصا اگه خودت کم حرف باشی و دخترت کاملا یه دخترک و پرچونه… یک ربع زمان گرفتم ۲۷ بار گفت مامان، مامی…. خیلی سختهها… سختتر اونجاست که یهو میره روی فاز انگلیسی…. بیشتر »
14 بهمن 1401
پدری همراه دخترانش با قاب مدافعانش آمد… بله او پدر دختران این سرزمین است… اگر گروهی فریب خوردند، ولی دست مهربان پدر بر سر تمامی دختران است… احساس غرور و شعف دختران را با تمام وجود حس میکنم و روحم پرواز کرد به سیزده سالگی که پس از قبولی… بیشتر »
10 آبان 1401
مثل همیشه سطل را زیر پایش گذاشت شیر آب را باز کرد… گفتم نکن… هیچی نگفت… انگشت روی بینیش گذاشت… و فقط گفت هیشششش بیشتر »
28 مهر 1401
جعبه خودکار رنگی ها رو گذاشته بودم کنارم و بخاطر علاقه م به اون میز تحریرهای قدیمی؛ صندلی میز آیینه هم جلوم و هندزفری در گوش، داشتم درس اصول فقه علامه مظفر رو پیاده میکردم. نگام افتاد به دخترکم، ژستش معلوم بود خبرایی هست. باباکنان، دست بابا رو گرفت و… بیشتر »