07 تیر 1403
ساعت ۹ شب عید غدیر تازه بستهبندی نقلها و شکلاتها و کسمهها تمام شد… داشتیم پک ویژه دختربچهها و پسربچههای زیر ۸ سال را آماده میکردیم که یکدفعه مامان گفت پرینتر رنگی کار میکند؟ نمیدانستیم چه طرحی دارد ولی همصدا گفتیم مامان خسته شدیم و دیگه… بیشتر »
نظر دهید »
23 تیر 1402
هر سفر كه به مدينه مىروم، سعى مىكنم ساعتى را در يكى از نخلستانهاى آنجا سپرى كنم. قدم گذاشتن در نخلستانها حسّ عجيبى دارد، شايد علّت آن، اين است كه نخلستان، مرا به گذشتههاى دور مىبرد، شهر مدينه كه پر از هتل و ساختمان شده است، براى همين وقتى… بیشتر »
22 تیر 1402
با دقّت نگاه به تابلوى مسجد مىكنم، مىبينم روى آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب مىكنم، آيا اين نوشته درست است يا آنچه من شنيدهام. بايد پرس و جو كنم. داخل مسجد مىشوم، جوانى را كه چفيه قرمز بر سر دارد مىبينم، جلو مىروم از او مىپرسم: ــ… بیشتر »
21 تیر 1402
شب بيست و دوم ماه ذىالحجّه است، پاسى از شب گذشته است. كاروان مدينه در دل بيابان به پيش مىرود، هوا كم كم تاريك مىشود، اذان مغرب نزديك است، ما در دل بيابان، توقّف كوتاهى براى خواندن نماز خواهيم داشت. نماز مغرب، سريع خوانده مىشود و كاروان حركت… بیشتر »
19 تیر 1402
جابر میگوید من و سلمان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بودیم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمود:ای سلمان برو و به مولایت علی علیه السلام بگو به مسجد بیاید که کار مهمی پیش آمدهاست.سلمان برای دعوت از حضرت علی علیه السلام به… بیشتر »