همونطور که میدونیم یکی از سنت های خداوند، امتحان و ابتلاء هست. هممون داریم امتحان میدیم، لحظه های خوشی و سختی همشون یه امتحان هست تا عیارمون مشخص بشه؛ هیچ راهی همبرای فرار کردن از این امتحانها نیست.
در این امتحانها، قدرت انتخاب داری، میتونی پیروزی رو انتخاب کنی یا مسیر شکست رو.
بنظرت چه کسی پیروز این میدان آزمایش هست؟ تعبیر کلام نور از پیروزی در امتحانات، اصطلاح «أحسن عملا» است؛ یعنی تو وقتی پیروز میشی که بهترین عمل را انجام بدی، نه هر عمل خوبی رو.
اگر وقتت صرف هر کار خوبی بکنی، ولی آن کار، در آن وقت مقدم نباشه، محکوم به شکست شدی!
کلاهت رو قاضی کن، مسیر یاری امامت رو چجور توجیه میکنی؟ به این سوال فکر کن: بهترین عمل در زمان واقعه عاشورا چه بود؟ آیا عیار ۷۲ تن بیشتر هست یا کسانی که یاری رو به بهونه محراب ترک کردن! امروز بهترین عمل که میتونی انجام بدی، چیه؟
شاید برای ما، آن شخص گوینده مهم نباشه و حتی آنقدر وی را سخیف بدونیم که…. ولی اجازه نمیدیم هر چی خواستن بگن و جوابشون رو میدیم.
فرض کن به عزیزترین شخص زندگیت، یه بچه کوچک توهین کنه خیلی ناراحت میشید و به پدر و مادرش میگید نباید اینطور صحبت کنه. اگه پدر و مادر قبول کنن و تنبیه بشه و بهش بگن معذرت خواهی کن کارت اشتباهه، دیگه هیچ، و واضح هس که باید یاد بگیره هر حرفی نباید بزنه، ولی اگه والدینش بگه، بچه س عیبی نداره بذارید بچم راحت باشه، خوب نمیگی وقتی بچه ت توهین به عزیزترین خودتون کنه، چرا ناراحت میشی، اونجا هم باید بگی عیبی نداره، بذارید راحت باشه.
آزادی بیان، دستمایه ای که برای هموار کردن آزادی توهین به کار بستن چی هست؟ آیا با مفهوم آزادی بیان آشنایی دارید؟
«آزادی بیان حق طبیعی است که همه افراد آدمی به مقتضای انسان بودن خود، به طور یکسانی از آن برخوردار و به موجب آن در بیان اندیشه و فکر خود، تا جایی که موجب نقض حقوق دیگران و اصول ارزشی مورد احترام جامعه نشود، مجازند.»
هیهات من الذله… هیهات من آزادی بیان ضالین….
همیشه و همه جا دار و دسته یزیدیان در مسیر هستند…
تقصیر من چیه؟ همه همینطورن، جامعه باعث شده من اینطور بشم. این جمله و مدلای دیگه اش مثل: «رسم و رسومات اینه، الان اینطوری مد شده، اگه اینطور نباشه از بین بقیه طرد میشم، اگه اینطور نشه جواب فامیل و آشنا و دوستامو چی بدم، اگه این نباشه با چه رویی توی چشمای فلانی نگاه کنم و…» این که کار غطلت را گردن دیگران و جامعه و رسوم بندازی، خودش دور باطل، اشتباه در اشتباه هست. اگر در کربلا در روز واقعه، ۳۰ هزار نفر مسیر اشتباه رو رفتند، دلیل نمیشه، که تو هم فقط به این دلیل که همرنگ جماعت بشی، اونها را همراهی کنی.
اگه با همرنگ جماعت شدن و همه رفتن، منم برم، کارها به تایید می رسید، ما هم باید از یاری و انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست بکشیم. باید سید علی رو تنها بذاریم.
این روزا زیبا و زشت خیلی از کارها جور دیگه در جامعه تعریف میشه و در واقع به سنت وعرف تبدیل شده، در صورتیکه در اسلام مقبول نیست، آفرین درست حدس زدی مثل سنت های غلط در ازدواج که رهبرمون هم خیلی تذکر میده، اگه این مراسم نباشه، اگه این مهریه نباشه، اگه آتلیه نرم و… خب نباشه و نرو، مگه مردم تا چوقت یادشون هست فوقش یکسال یادشون میمونه، اصلا خوب یادشون بمونه، ولشون کن زندگی ساده تو شروع کن، بچسب به زندگیت، هر کاری کنی یکسری یه حرفی برای گفتن، دارن…
تو نشو مصداق اون ۳۰ هزار نفر بی اراده …️ اگر دیگران کار بدی میکنند، تو مانند فردی بی اراده تقلید نکن! تو حقِ انتخاب داری؛ باور کن متفاوت بودن، بهتر از گناهکار بودن است.
ذغال سنگ و الماس هر دو از جنس کربن هستند، ولی الماس چون فشار بیشتری را تحمل کرده، تبدیل به سنگی با ارزش شده است.
تا سال گذشته روضه ای ساده و بی آلایش برپا بود و من هم برای خواندن زیارت عاشورا دعوت بودم و میز تحریری های کوچک قدیم جلویم میذاشت و بعد از تمامشدن زیارت عاشورا، در استکانهای کوچکی که در هیات ها چایی میدهند با قند کوچک کنار نعلبکی و یه تیکه حلوا پذیرایی میشدیم. همینها بهترین پذیرایی از دید من بود ساده و بی آلایش اما خوب، صاحبخانه همیشه نالان بود که خوش بحال فلانی توی روضه اش غذا میده نه مثل من حلوا و چایی.
امسال هم برای زیارت عاشورا دعوت شدم البته با توجه به این ویروس حقیر و به تبعیت مقام معظم رهبری که سایه اش مستدام باد، مجلس رو قبول نکردم ولی بهم گفتن نه منزلمون جابجا شده سالنمون صد وپنجاه متر هست و ۱۵ نفر و ماسک و فاصله برگزار میشه. اول تعجب کردم صد و پنجاه متر سالن!!! پرسیدم حتما مراسم خودتون نیست امسال. از خدا پنهان نیست حس کنجکاوی زنانه ام شکوفا شد. که پاسخ دادن پدر همسرم فوت کردم و ارث پدری را خانه وماشین خریدم. خدا رو شکر کردم. و روز موعود فرارسید. یا خدا… خانه ای که دور تا دورش مبلمان گرانقیمت و ۵ تکه فرش دستباف و ماسک منجوق دوزی و… خبری از میز کوچک هر ساله نبود. و مرا به یک صندلی بقول معروف سلطنتی دسته طلایی راهنمایی کردن. وقتی نشستم کمی شیطان قلقلکم کرد غرور بهم دست داد خودمو نیشگون گرفتم و زیارت رو شروع کردم. پایان زیارت، خانم همیشگی چادر از سربرداشت با لباسی که من شرم کردم، سینی چای در استکان طلایی لب طلایی تعارف کرد. دوستش پرسید استکانهات چقدر قشنگه طعم خوبی به روضه داده، گفت لب استکانها آب طلاست و عزیزم دستی ۵۰۰ هزار تومن خریدم. لحظه ای خون به مغزم نرسید. بعد هم ظروف آلومینیوم غذا آمد، با عطری …. وقتی داشتم میومدم خداحافظی کنم، بهم گفت عزیزم میشه فردا اومدی لباس مجلسی بپوشی تا چادرتو برداری دوستام میگن زشته با این مبلمان و سیستم منزلمون، کلاس مجلس پایین بیاد. لبخند زدم. غذا رو زمین گذاشتم و گفتم شرمنده، چادر منم ارثیه هست. و خیلی برام باارزشه و برای روضه و زیارت امام حسین علیه السلام باید سرم باشه. لبخند ملیحی زد که دندونهای زیبا شده اش نمایان شد، گفت ناراحت نشو گلم باکلاس بشو. گفتم عزیزم ناراحت نشدم از میراث اجدادم دفاع کردم. دیدم اگر غذا هم را نبرم بهانه ای برای بی حرمتی به چادری ها جور میکنه. گفتم باشه با بهترین لباسم فردا میام غذا رو برداشتم. به رفیق چند ساله گفتم غذا رو به پیرمرد نگهبان مجتمع بده. شب هم به خانم که تا سال قبل حاج خانم صدا میشد و امسال خانومی که سگ کوچکش توی حیاطشون آب بازی میکرد، پیامک دادم و نوشتم عزیزم لباس مناسب که در خور شما باشه، ندارم. ان شاءالله فردا با عزیزی دیگه هماهنگ کنید. دو ساعت بعد پیام داد باشه عسلم، یه روز باهم بریم برات لباس انتخاب کنم. اتفاقا دوستم یه خانم مجلسی شیک شب منزلشون بود باهاش صحبت کردم وقتی اس دادی، و قبول کرد بیاد باورت نمیشه حتی لاک مشکی زده بود و خیلی شیکه و … اینم پیج اینستاش….
یاد این حدیث افتادم:
امام على عليه السلام:
إنّي اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا؛ فَإِنَّها حُلوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّت بِالشَّهَواتِ، وتَحَبَّبَت بِالعاجِلَةِ، وراقَتبِالقَليلِ، وتَحَلَّت بِالآمالِ، وتَزَيَّنَت بِالغُرورِ. لا تَدومُ حَبرَتُها، ولا تُؤمَنُ فَجعَتُها، غَرّارَةٌ ضَرّارَةٌ، حائِلَةٌ زائِلَةٌ، نافِدَةٌ بائِدَةٌ، أكّالَةٌ غَوّالَةٌ؛
من، شما را از دنيا برحذر میدارم؛ زيرا كه دنيا شيرين و خرّم است و تمايلات نفسانى آن را در ميان گرفته است؛ با لذّتهاى زودگذرش دل میبَرَد و با [متاع] اندكِ خود، جلوه گرى میکند؛ به آرزوها آراسته است و با زيور فريب، خود را میآرايد؛ ناز و نعمتش پايدار نيست و از مصائب آن، ايمنى نيست؛ گول زننده است و آسيب رسان؛ دگرگون شونده است و زوال پذير؛ پايان پذير است و نابود شونده؛ آدمخوار است و مرگبار.
(تحف العقول ، ص ۱۸۰)
پس یادمان باشه:
دو چیز شما را تعریف میکند.
بردباریتان وقتی هیچ
چیز ندارید.
و
نحوه رفتارتان وقتی
همه چیز دارید.
ماهایی که در منازل قدیمی و دار و درخت دار و اندرونی و بیرونی بزرگ شدیم اکنون که مجبور به زندگی در آپارتمان شدیم در قفسی زندانی شدیم ولی هر روز یک تلنگر برای درس گرفتن داریم. اتفاقی که در یکی از این روزها در این خانه های سر به فلک کشیده دیدم مغرور شدن و فراموش کردن برخی تعهدات باز برایم رژه رفتند و از طرفی ترسیدم که مبادا روزی از این دست طلبه ها شوم. در روضه مجازی امام شرکت کردم و اشک ریختم و التماس کردم معرفت طلبگی را به من مرحمت نما و یا مرا از این وادی خارج کند که لباس طلبگی را خدشه دار نکنم و … اما قصه از چه قراری بود؟
ماجرای از آنجا شروع شد که انتخاب مدیر بلوک و مدیر مجتمع شروع شد. روحانی که به گفته برخی از همسایگان کمتر لباس روحانیت به تن می کند مگر برای برخی زمانها. یک هفته مانده به شروع انتخابات، تعمیرات اساسی و مهر و محبت به همسایگان و دلجویی از تمامی همسایگان. ما هم که چند ماهی بود تازه به این مجتمع آمده بودیم خوشحال که طلبه ای این چنین جهادی و از دل و جان مایه میگذارد در تمام محافل از وی تعریف می کردیم. از قضا روز انتخابات مشکلی پیش آمد و در جلسه نبودیم پایان جلسه بود که لنگان لنگان و نالان به بلوک خود رسیدیم و چهره بشاش مدیر انتخاب شده بلوک را دیدیم ولی کمی دلگیر شدیم که چرا با دختران بدحجاب خوش و بش. چه دلیلی دارد؟! ولی همراه چند ساله ام گفت تو نمی دانی جریان چیست دلگیر نشو شاید اقوام محرم وی هستند ولی بازم دلگیر که چرا نباید اگر هم محرم وی هستند آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند. گذشت تا دو چند وقت بعد به یکی از همسایگان که از قبل از ورود به این مجتمع وی را می شناختیم و خانواده ای به تمام معنا محترم هستند تهمت شکستن قفل زده شد. ولی با آبروداری همسایه ماجرا ختم به خیر شد. اما باز روزی دیگر… در حال رفتن به پیاده روی روزانه بودیم که خانوم همسایه گریان جلویم را گرفت و گفت به سر بریده امام حسین قسم نفرینش کردم. مات و مبهوت ماندم گفت خانم جان تو طلبه ای و خیلی دوست دارم ولی میترسم مثل این حاج آقا یه روزی تو زرد از آب دربیایی، با اشک و آه گفت چرا باید این حاج آقا هر شب روضه امام حسین بخونه چرا! دل به دلش دادم و فهمیدم که باز هم به این خانواده تهمتی زده شده است. و در آخر تهدید که من روحانی و صاحب مقام و … و قسمهای اینها که به جایی نرسیده و …. ولی برایم جالب بود که باز وی را حاج آقا خطاب می کرد و در ادای نامش بی احترامی نمی کرد..
دلم شکست چرا در لباس طلبگی تهمت به خانواده ای باآبرو زده شود، چرا باید پس از رسیدن به مقامی دیگرانی که باعث رسیدن به این مقام بودند را فراموش کرد. امام علی علیه السلام در قسمتی از فرمان تاریخی خود به مالک اشتر می فرماید: «انصاف برقرار کن میان خدا و مردم، و خویشتن و دودمان خاص خود و هر کس از رعیت که رغبتی به او داری و اگر چنین انصافی را برقرار نکنی، مرتکب ظلم گشته ای و کسی که به بندگان خدا ظلم بورزد خصم او خداست از طرف بندگانش و هر کسی که خدا با او خصومتی داشته باشد دلیلش را باطل سازد و او با خدا در حال محاربه است».
حواسمان باشد ویرانگر مرام طلبگی نباشیم. مسئولیم در مقابل این لباس.