10 مرداد 1403
اوضاع وخیم و معده درب و داغون که با هر سازی، رقصی به خود میدهد. میرقصد و عجیب میرقصاند. همیشه زنداداش خدابیامرزم میگفت: بیخیال دو روز دنیا، سروجانم به فدای شکم. کاسه عدسی جلویم قرار گرفت، اول گفتم نه، بعد گفتم آره، دوباره گفتم نه… قبل از هر… بیشتر »
نظر دهید »
19 تیر 1403
شب سوم هست… یک دخترک سه ساله میدان دار هست… سخنران تمام کرد… نمیدانم چرا ولی رسم نبود این شب شور حسین حسین پیرغلامان بردارند، هر سال شب تاسوعا و عاشورا، شور قبل از مداحی بود… مداح برخلاف دو شب قبل، بدون مقدمهچینی، پس بسم الله… بیشتر »
12 تیر 1403
تند تند باید واژههای انگلیسی گفت حتی اگه توی تلفظ گیر کنه و دوباره برگرده … اره، از اول، از اول از اول… امید جلوداریان کجایی! نمیشه مناظرات را هم بررسی کنی!! البته امیدجان کارت سخته، آخه یکی انگلیشمن هست و زیادی انگلیسی صحبت میکنه…… بیشتر »
26 خرداد 1403
طبق معمول برنامههای نمازجماعت، باز هم با یک برنامه مهیج مواجه شدیم… رکعت دوم از نماز مغرب، بچه مدام مامان مامان مامان، گشنمه گشنمه و ناگهان صدای شترق یک سیلی… این سیلی حس کردم از طرف ملکه جهنم بود به من که حواسم وسط نماز، کجاست! بدجور… بیشتر »
20 خرداد 1403
مرد آرام، اصلا خانواده عجیب آرامی بودند. پسرش دو سال پیش بر اثر گرمازدگی زیاد و کرونا در موکبهای اربعین بقول پدرش، افتخار مرگ در موکب پیدا کرده بود و من هم اسمش را مرگ تاجرانه گذاشته بودم. کم پیش میآمد با کسی حرف بزند تنها خانوادهای بودیم که قفل… بیشتر »