گناه یک دختر کوچک...
مادر عکسی به خیال خودش زیبا از دخترکش روی پروفایلش گذاشته بود…
کفشهای پاشنه بلند
موهای پیچیده شده مثل یک عروس
رژ لب سنگین
چشمان آرایش شده
صورتی پر از کرم….
کیک جشن الفبا…
مادری که هر روز فریاد میزند مقصر دختران بی حجاب، جامعه، اقتصاد و مسئولین هستند…
به دوران کودکی ام میروم…
میوه ها متفاوت بود فقط در فصل خودش، در خورجین پدر که از باغ بعد از یک هفته برمیگشت…
مادر من به همسایه گیلاس میداد…
همسایه شمالی به همسایه ها از برنج شالیزار میداد…
همسایه جنوبی از خرمای نخلستان پدرش میداد….
همسایه ترک زبان، گردو میداد…
همسایه خراسانی، زعفران…
همسایه لر، کشک میداد و بنه….
بچه ها فقط کفش کتانی…
و نهایت آرزوی دختران کفشهای بدون پاشنه با گلی رویش…
غذای اعیانی برنج و گوشت یا آبگوشت، ماهی یکبار، آن هم به واسطه مهمانی…
گوشت آبگوشتی، همان روز به اندازه ای یک وعده آبگوشت خریده میشد….
آرایش برای مادر دختردار ممنوع بود…
کیف پسرها، کش شلوار بود….
توپ فوتبالشان، یک توپ پلاستیکی با سه تا لایه…
قرمه سبزی جایزه اولین روز مدرسه…
مرغ وقتی مرغمان یا خروسمان قربانی میشد…
اما …
الان…
هر روز حتما برنج….
فریزرها باید پر باشد…
مرغ از کجا پایه ثابت سفره غذایمان شد…
آرایش فراوان کودکان…
آیا زمان کودکیمان مشکلات اقتصادی بیشتری داشتیم یا الان!
ببخشید از قدیم گفتن، عقل نباشد جان در عذاب هست…. راست گفتند…
میگوید کودک بودیم با دویست تومان کلی خوراکی میخریدیم… مغز فندقی عزیز حقوق پدرانمان آن زمان چقدر بود؟؟
مقصر چه کسی هست؟