گفت: جالبه طرف هر کاری بکنه بعد آخرش بشه منتظر! خخخخخ
گفتم: نه عزیز! انتظار یعنی که پرهیزکار باشی و با تقوا رفتار کنی و خوش اخلاق باشی. (1)
پی نوشت:
۱) من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر.بحارالانوار، جلد 52، صفحه 140
گفت: واقعا دنیا پر از ظلم شدت و کاریش هم نمی شه کرد و خیلی خسته شدم و امیدی به آینده ندارم.
گفتم: تو واقعا مسلمونی؟!
گفت: چطو مگه؟!
گفتم: چون یکی از مهم ترین اعتقادات یک مسلمان به خصوص شیعه اعتقاد به مهدویت است و مهدویت یعنی امید همیشگی به آینده ای روشن. (1)
پی نوشت:
۱) یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً یرْضَی بِخِلَافَتِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ الطَّیرُ فِی الْجَو (1): زمین را پر از عدل کند، چنان که پر از ظلم شده باشد؛ ساکنان زمین و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وی خشنود خواهند بود.
بعثت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، نمود گستردگی ظرفیت بشریت در جهانی فراتر از کمیت ها و شمارنده ها است. این تعالی و رشد مشروط بر طی نمودن طریق معارف و اموزههای قرام کریم و پیروی از ثقل اصغر است. و این سرمنشا گشایش رحمت واسعه است که درب اسمان را میگشاید، آسمانهایی که بر مستکبران و آنهایی که نسبت به حقیقت کبر میورزند، گشوده نمیشود به همان معنایی که حضرت حق میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء»(اعراف/40)
پ.ن: و نمونه بارز این گشایش در عصر حاضر، شکست های متوالی دشمنان در قبال منویات مقام معظم رهبری مدظله العالی میباشد. که پندهای ایشان مبتنی بر سیره نبوی و علوی راهگشای نظام اخلاقی جمهوری اسلامی است.
در غار تنهایی خود به معبود خود پناه برده بود…
برادری از جنس نور و پاکی به نزدش آمد…
در سکوت فرورفت…
او را فراخواند به سوی خوانش…
خوانشی از جنس جاودانگی…
خوانشی از جنس رشد و تعالی…
اقرا باسم ربک الذی خلق….
خواند محبوب و محمود معبود…
امشب که برف زمین را سفیدپوش کرد به دوران کودکیم قل خوردم. برخلاف الان که همه میگویند قم برف نمیآید، در دوران کودکی برف زیادی شامل حالمان میشد…
مراسم ویژه برف برگزار میکردیم… کوچکترین فرد خانه بودم و متهم… دم غروب میرفتم از عمو چیپس میخریدم و میعادگاه چیپس و ماست….
ساعت ۹ شب میشد… میرفتیم حیاط، جیغ مامان و همراهی بابا در شیره برف… بعد از آدم برفی و تونل برف توی حیاط… کاسه پر از برف میکردیم و شیره و برف میخوردیم…
بی برو برگشت، هوای ابری غذا آش بود…
کوفته خاله جون…
لبو دستپخت عمه جون و فریادها از حیاط کناری، که داداش بچهها سرما میخورن
و الان من….
بابای برف بازی نیست…
مغازه عمو بعد از رفتنش… به آثار باستانی قم تبدیل شد…
حیاط کناری دو سال هست که روز و شب یک مهتابی روشن و جیغ های عمه و لااله الا الله شوهرعمه نیست…
بجای آش پختن، سطلی آش هم از مامان …
ظرف کوفته خاله جون…
چیپس و ماست میخریم
و از ترس مریض شدن دخترک، به دیدن از پشت پنجره ماشین و خونه قناعت میکنیم…
پیامک به خواهرها و برادرها که پاشید برف بازی کنید و استیکر زبون…
آدم برفی هم در سطل برف ساخته میشود ولی خیلی خجالتی هست و…