بهار امسال حول حالنای حقیقی هست…
ساعت ۱۱.۱۵ زدم شبکه یک… اینکه میبینم واقعی هست؟
جزءخوانی از مسجدالخالدی غزه فلسطین با عنوان امت قرآن از شبکه یک در حال پخش هست….
مواظب دشمن باشیم، تعداد افراد کم را زیاد در عکسها و فیلمها تکرار میکند که اینطور القای ناامیدی کند و ای وای از طلبه بی بصیرت که هیزم این آتش میشود که هوار هوار، کشور همه بیحجاب شدند….
دشمن از معدود افرادش که بیحجابی را علنی میکنند یک شو گسترده برگزار میکند… کلی تیترسازی، جذابسازی و…
ولی
این وسط بی بصیرتهای خودی، به جای اینکه به کار فرهنگی روی بیاورند و از عکسهایی که دشمن میترسد سوژه بسازند شروع به پخش شو عکسهای دشمن میکنند مثلا جمعیت حرم رضوی و حضرت معصومه و شاهچراغ و جمکران در زمان تحویل سال بیشتر بود یا حافظیه؟ خوب کدام را همه پخش کردند؟ چرا هیزمکش بدبخت شویم؟
تعداد مهاجمین بوستان قم بیشتر بود یا زمان سخنرانی آقا در حرم رضوی؟ کدام بلد و پررنگ شد؟ بله بوستان! چرا از عقل پیروی نکردیم و پیرو احساسات شدیم…. خواهشا عقل را بقول قدیمیها صدا بزنید!
معلومه هدف چی هست؟ ولی یک عده … واقعا چرا افلا تتدبرون؟ افلایعقلون؟
فریب نماز و روزه و رحل قرآن را نخور…
بیشک شکافنده فرق حضرت پدر، هم روزه بود هم نماز خوانده بود و هم احتمالا جزء ۱۹ قرآن … ولی آیه ۵۵ سوره مائده را نخوانده بود و روز ششم ماه رمضان را در خواب بوده است… پس مواظب خواب بودنهایت باش…
کوتاه و مختصر:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (سوره مائده، آیه۳)
مهمترین روزنهی امید کفّار، مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که با تعیین حضرت علی علیه السلام به رهبری، آن روزنه بسته شد…
امشب به یاد دوران کودکی که لب جیب کت بابا را میگرفتم و همگی میرفتیم مسجد قبل از افطار، به سمت قدیمی …. حرکت کردم. یک جانماز قشنگ و چادر سفید هم برای دخترک برداشتم که براش خاطره بشود البته اگر از ۳ سالگی بعدا چیزی یادش بماند.
از قدیمالایام مسجد …. در شهر قم که یکی از مساجد اطراف منزل پدری هست، در ماه رمضان، هر شب هزار رکعت نماز قضا میخوانند… به یاد آن دوران و غمی در دل پا در حیاط مسجد گذاشتیم… صندلیها به صف و زنانی که قبلا همگی جوان بودند و الان بر روی صندلی… خندهکنان تا دخترک را دیدند ای مادر پیر بشوی… دختر کو ندارد نشان از مادر، لاحول و لاقوه الا بالله… دخترک با زبان خودش الام گفت و با همه دست داد، پرده را کنار زد و رفت ادای احترام به مردان و با مشتی آبنبات برگشت و خدا بیامرزی برای پدرم و پدربزرگها و مادربزرگها و دایی های شهیدم و … کل مسجد شد در اختیار خاندانمان و بعد هم که پسر خالههای مامان که دخترخاله هم آمده یا نه!
نماز شروع شد نماز مغرب و عشا خوانده شد… به افتخار حضور دخترک، افطاری پسر خاله مامان حلیم آورد و بعد از حلیم…. هزار رکعت شروع شد سه ساعت طول کشید… دخترک سه ساله من، پس از ۳۰ رکعت روی جانماز با چادر سفید خوابید….
مسجد را ترک کردیم و چه خاطراتی که در دلم ول وله کردند و فکر اینکه چه خاطراتی در آینده در دل دخترم ول وله خواهد کرد… و من مادر نسل جدید، عصر و دورانی که همه نگران اسلام و دین بر باد رود… من ساخته مادرم در کنار همراهی پدرم هستم و افتخارم چادر و مسجد و روزه…. بیشک با چادر و مسجد، دخترم نیز در اینده مادر نسلی در عصری خواهد بود که مردم همین نگرانیها را دارند… اسلام و پرورش نسل مومن بدست من و تو مادر و پدر هست نه فقط معلم، دوست، جامعه…