اوج حقارت و ترس در لحظهای بود که سگ هار در حال دویدن از ترس بود برای رسیدن به پناهگاه؛ بله همان لحظه که غیورمردان حیدرگویان بودند…
اما مردان خدا، در راه خدا از شهادت ترسی ندارند و تنها به آغوش خدا پناهنده میشوند …
این است تفاوت شیعیان حیدر خیبرشکن با یهودیان در پشت درب خیبر….
توی مطب نشسته بودم، میدونستم اگه اول وقت نرم تا ساعت ۱۰ شب باید منتظر بمونم… بخاطر همین یکساعت قبل از حضور دکتر رفتم.
سه نفر اونموقع داخل مطب بودند، که با من چهار نفر شدیم. یکی چادری، یکی مانتویی و یکیام هیچیای…
کمکم مطب شلوغ شد، همه از نوع هیچیای بودن، یکم گذشت چادری، چادرشو برداشت به بهانه گرم بودن گذاشت توی کیفش و روسری مانتویی عقبتر رفت….
همه یک رنگشده بودند و من تک و چشمهای رنگارنگ به سویم….
چند ثانیهای روی خانم چادری زوم بودم، نمیدونم چرا وقت رفتن خانم چادری شد، بهش گفتم بعضی وقتها همرنگ جماعت شدن، باعث میشه رنگتو از دست بدی… گفت جان! خانم هیچیای که از اول بود برگشت بهش گفت منظورش اینه که سست عنصری ….
من موندم و یه دنیا رنگ بیرنگ
رو در رویش بودم، رعشه بر اندامم افتاده بودم، من با آنهمه شجاعت، مگر میشود؟ بقولی نمیدانم چه مرگم شده است؟ چرا با اینکه نام پدر پسوندمان هست ولی نام مادرش مرا لرزه انداخته است، مادر واژهای بیانتها، واژهای که فقط حروف، رازش را میفهمند و هیچکس توان فهم او را ندارد مگر مقام باریتعالی که زیرپایش را مزین کرده است، با خودم گفتم مادر من زیرپایش بهشت هست، پس مادر او چه!!!
نه من قدرت ندارم، توبه میکنم او میپذیرد، جزء این انتظار ندارم زیرا زاده و تربیتشدهی آنچنان شیرزنی هست…
بهشت زیرپای مادرم را به وعده بهشت دروغین دنیا ترجیح میدهم…
من توبه کردم و آزاد گشتم و بهای آزادیام بهشتی با امضای شهادت شد….
این بهشت من که امضای مادری قد خمیدهی راست قامت قامت مزیناش کرده است نویدی است برای تمامی حرشدگان….
تند تند باید واژههای انگلیسی گفت حتی اگه توی تلفظ گیر کنه و دوباره برگرده … اره، از اول، از اول از اول…
امید جلوداریان کجایی! نمیشه مناظرات را هم بررسی کنی!! البته امیدجان کارت سخته، آخه یکی انگلیشمن هست و زیادی انگلیسی صحبت میکنه…
راستی رهبر ما از آتش به اختیارها خوشش میاد و ما آتش به اختیارها که موی دماغ آمریکا و انگلیس و اسرائیل هستیم را نه تنها تشویق میکنه، بلکه میگه اتش به اختیار تازه تبیین هم کنیم!
راستی چه دیدی نسبت به زنان داری که فکر میکنی ما جایگاهی نداریم… ما با چادر مشکی ساده (نه گل گلی براق) کف جامعه هستیم، هم درس میخونیم، هم کار میکنیم هم گوش به حرفای رهبرمون میدیم و کارایی که خوشش میاد میکنیم! راستی ما اول از همه، مادریم… مادر… مادری که دختر و پسر آتش به اختیاری که موی دماغ میشن پرورش میدیم!
#به_قلم_خودم
پ.ن: انتشار با عنوان: شمیم تکههای ناب
تیتر اول خبرگزاری!!
فرانسه هم مریم رجوی را ممنوعالخروج کرد!!
واقعا ممنوعالخروج به علت بدست آوردن اسناد علیه کشورشان توسط وی هست یا ترس لورفتن و فاش شدن نقششان!
هر چند باید گفت، آسوده باشید امیرعبداللهیان نیست و معلوم نیست جایگزینش در دولت بعد….!
#به_قلم_خودم
پ.ن: انتشار با عنوان وبلاگ