اشک های بی امانم برای معشوقم...
02 اسفند 1401
ای معشوق بی همتای من
تو خود میدانی که نهایت زندگی روح و جسم من، این است که تو به من توجه کنی و صدایم را بشنوی، هر چند میدانم تو متوجه منی و شنوایی، این من غافلم…
یگانه من، از دردها به سوی تو میآیم و با تو نجوا میکنم و دلم پس از مناجات با تو سبک میشود و ارام میگیرد…
به درگاه جاودانه ات، اشک میریزم و میدانم تو تنها مونس منی و مرا در آغوش میگیری…
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُكَ، وَاسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَيْتُكَ، وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَيْتُكَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ، وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ