11 خرداد 1402
به این فکر کردید که نصیحت فرزند راز و رمزی دارد؟ به این فکر کردید که باید وزن و متر کنارت باشد! خیلی از پدر و مادرها، دفتر مثنوی را باز میکنند و بخاطر یک اتفاق سیاه دفتر بلند بالا را باز میکنند که بکوبند و بکوبند و بکوبند، و در خیال خود به به و چه چه… بیشتر »
نظر دهید »
08 اردیبهشت 1402
داشتم به این فکر میکردم چطور سه تا امتحان را بخوانم اونم طوریکه بتوانم در زمان ۲ ساعت، سه تا را شرکت کنم. پنجشنبه ظهر کلی برنامهریزی کردم که بعد از تعطیلی از محل کار تا فلان ساعت تا فلان ساعت تفسیر۳، اونم اول پیاده کردن فایلها تمام بشود، بعد تفسیر ۷… بیشتر »
06 آبان 1401
من مادر #محمدرضا هستم من مادر #آرتین هستم من مادر #آرشام هستم من مادر #راستین هستم من مادر #موهای_بافته دخترم هستم من مادر #لبخند دخترم هستم اما مثل تو مادر #منافق نیستم مادر #داعش نیستم مادر #اشک_های_دروغین نیستم مادر #موهای_بریده نیستم ای مادر #دروغ… بیشتر »
20 مرداد 1399
هر وقت مهدی را بغل میکردم و نگاهم به صورت معصومش ای افتاد، شوری درونم پا می گرفت. می خواستم طوری تربیتش کنم تا خدا و پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم راضی باشند. تا جایی که می شد، بدون وضو شیرش نمی دادم. بیشتر »