08 اردیبهشت 1402
داشتم به این فکر میکردم چطور سه تا امتحان را بخوانم اونم طوریکه بتوانم در زمان ۲ ساعت، سه تا را شرکت کنم. پنجشنبه ظهر کلی برنامهریزی کردم که بعد از تعطیلی از محل کار تا فلان ساعت تا فلان ساعت تفسیر۳، اونم اول پیاده کردن فایلها تمام بشود، بعد تفسیر ۷… بیشتر »
نظر دهید »
07 فروردین 1402
امشب به یاد دوران کودکی که لب جیب کت بابا را میگرفتم و همگی میرفتیم مسجد قبل از افطار، به سمت قدیمی …. حرکت کردم. یک جانماز قشنگ و چادر سفید هم برای دخترک برداشتم که براش خاطره بشود البته اگر از ۳ سالگی بعدا چیزی یادش بماند. از قدیمالایام مسجد… بیشتر »