چرا فصل پاییز، فصل عاشقی شد؟
اگر عشقمان آسمانی باشد بهار باید فصل عاشقی باشد؟
چرا افول و برگ ریزان، نشان عشق شد و جوانه زدن و رشد کردن، نشد؟
این جمله کلیشه ای “من دارم میمیرم، حلالم کنید…"
یادمه قدیما که تازه گوشی اونم اون نوکیا کوچکا مد شده بود، یهو یه پیام از شماره ناشناس میومد، من دارم میمیرم یا میخوام خودمو بکشم…. نمیدونم چرا از همونموقع که ۱۶-۱۷ بودم با خودم میگفتم اگه میخوای خودتو بکشی چرا میگی، مثلا من ترحم کنم و بگم وای نه؟! خوب چه دردی هست نکش خودتو!!!
یا اگه داری میمیری خوب منکه از تو دورم چکاری در توانم هست جز دلسوزی بی عمل….
یا نه… همه اش برای اینه که من بگم وای چی شده؟! خوب عزیز من بیا قشنگ حرف بزن… این سوسول بازیا چیه…
الان همون پیامک شده در قالب پست و استوری… و باز منو حس پارادوکس درونم ببخشید فارسی را پاس بداریم، تضاد و دوگانگی درونم
جعبه خودکار رنگی ها رو گذاشته بودم کنارم و بخاطر علاقه م به اون میز تحریرهای قدیمی؛ صندلی میز آیینه هم جلوم و هندزفری در گوش، داشتم درس اصول فقه علامه مظفر رو پیاده میکردم. نگام افتاد به دخترکم، ژستش معلوم بود خبرایی هست. باباکنان، دست بابا رو گرفت و گفت بشین. خیلی صریح رفت سر اصل مطلب.
بابا از کودک آزاری چیزی میدونی؟
بابا هم متحیر بود گفت اره یه چیزایی شنیدم، چطور مگه؟
بابا میدونی بنظر من کودک آزاری فقط به کودک آزاری جسمی نیس و کودک آزاری ذهنی هم داریم.
بابا گفت خوب!
گفت میدونید شما مصداق یک کودک آزار هستید؟
موضوع جالب بود، صدا رو کامل قطع کردم، دست زیر چونه شدم…
بابا که چشاش چهارتا شده بود گفت اخه چرا؟؟؟؟
دختر بلای من گفت: دو روز پیش گفتی شام برام کباب میخری ولی شب پلو و قیمه خوردیم. میدونی این یعنی کودک آزاری. میدونی من هر یه لقمه که خوردم توی ذهنم به حرفت و کباب فکر کردم، این مصداق کودک آزاری هست…
باباش وقتی برق چشما و لبخند قهرمانه منو دید، گفت پس کار خودت بوده. و من از همه جا بیخبر… لبخند به لب گفتم نه! ولی خیلی جالبه چون الان منم فهمیدم نه تنها کودک آزاری، همسر آزار هم هستی و منم مجبور شدم غذا بپزم و تازه برای منم سه چهار سالی میشه قول النگو دادی و نخریدی… و دوباره پلی کردم و ادامه پیاده سازی… و این فکر که دخترکی که هنوز حتی مهدکودک نرفته، چه چیزا و تحلیلهایی میگه…
حضرت آیتالله خامنهای:«قم، حرم مطهّر و مضجع شریف حضرت فاطمه معصومه علیها سلام است؛ آن بزرگواری که این سرچشمه جوشان و خروشان نخستین بار از کنار مرقد او جوشید و برکاتش به همه عالم و بخصوص به دنیای اسلام رسید.» ۷۹/۷/۱۴
توی جلسه گفت در تربیت کودک باید مراقب بود که هیچگاه مقابل کودک به همسرت، همسفرت توهین نکنی چون در آینده کودک موثر است و…
داشتم از پله ها میرفتم، همسایه خواهرم بود… ناخودآگاه پشت در خونشون خشکم زد. صدای گریه بچه ش میومد و صدای فریادش: زنیکه نفهم بی شعور چرا به غذای لامصبت نمک نزدی… خر من بودم که تو رو گرفتم ….
کوتاه سخن: بعضی ها فقط سخنرانی کردن، بلد هستند….. مواظب باش اول عامل باشی بعد ادای عالم بودن را دربیاور