27 مهر 1401
توی جلسه گفت در تربیت کودک باید مراقب بود که هیچگاه مقابل کودک به همسرت، همسفرت توهین نکنی چون در آینده کودک موثر است و… داشتم از پله ها میرفتم، همسایه خواهرم بود… ناخودآگاه پشت در خونشون خشکم زد. صدای گریه بچه ش میومد و صدای فریادش: زنیکه… بیشتر »
نظر دهید »
25 مهر 1401
به من گفت: دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست و بعد زیرآبم را زد و اخراج شدم…. حق داشت چون من خط مقدم بودم بیشتر »
25 مهر 1401
همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز… بیشتر »
22 مهر 1401
صحنه اول: صندلی ها کنار هم چیده شده بودند، برای جشن ولادت اسوه حسنه و رییس مذهب. همه صندلی ها پر شده بود، و مراسم پذیرایی بود. بعضی پیرمردها نمیدونم چرا آدم روشون زوم میشه یه نور خاصی دارن. شیرینی رو برداشت، یه نگاه اینطرف و یه نگاه اونطرف دید کسی نگاهش… بیشتر »