زمانیکه مرد نصرانی گفت: ما نصرانیها، مسیح را به صلیب نکشیدیم ولی شما مسلمانها، امام خود را کشتید…. دلم خواست یک نصرانی در صف حمایت از امام و مولایم بودم نه یک مسلمان امامکش
فرم در حال بارگذاری ...
چشمهایم لحظهای بستم…
تمامی اتفاقات در کسری از ثانیه گذشتند….
سختیها و زندانی شدن در بیمارستان در دو ماه اخر به حکم جرم مادری…
تمام شد…
تمامی را خدا خواست برای امتحان آخر سال من…
هر چند خیلی سخت گذشت روزهای پایانی ولی به حلاوت شله زرد و شیرینی ولادت امام حسن مجتبی پایان یافت…
نوید ثبت نوبت در اوج ناامیدی در لحظات پایانی…
مژده دکتر در روز ولادت امام صبرها…
شیرینی سال جدید و نذر هر ساله من برای کریم اهلبیت شد…
با نام علی به لطف حسن و عنایت رضا با عضو جدید راهی سال جدید شدم….
فرم در حال بارگذاری ...
به زید بن صوحان گفتند:
از علی رو برگردان!
گفت:
میخواهید موج را از فرات جدا کنید…؟!
من بدون علی هیچم…
فرم در حال بارگذاری ...
خواستم بایستم روبرویش، خندید و گفت ایستاده و این همه کار مگر میشود. خندیدم و گفتم به رخم نکش چروکهایی را که در چرخه زمان قد علم کردند.
به اولین چروک نگاه می کنم و دستی به صورتم میکشم….
فرم در حال بارگذاری ...
استکانهای بلور رو از کمد درآوردم و توی وایکتس قلشون دادم ….
بعد از چند دقیقه دستکشها رو با اسکاچ شروع کردم به سابیدن ….
با خودم فکر میکردم وسایل شیشه ایی و شکستنی چقدر بیجنبه هستن و زود غباری که روشون میشینه رو نشون میدن!….
وسط شستن استکانها بودم که به ذهنم اومد ،
میگن دل آدمها هم مثل شیشه
نازک ، شکستنی ، روشن و شفافِ …
شیشه ایی ها و شکستنی ها خیلی زود به خودشون غبار میگیرن …
شیشه ایی ها و شکستنی ها مرتب نیاز به برق انداختن دارن …
مرتب یه شوینده ایی یه شیشه پاک کنی لازم دارن که تمییزشون کنه و جلاشون بندازه …
ذهنم رفت در این روایت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم:
قران تلاوت کنید تا این دل، غبارش، جِرمش و زنگارش برطرف بشه.
قرآن همون برّاق کنندهی دلِ!
فرم در حال بارگذاری ...