عسگری به معنای عقیم و بیدانه است؛ همانطور که انگور عسگری به جهت بی دانه بودنش به این نام مشهور شده لذا دشمنان از این شهرت برای اثبات عقیم بودن امام و عدم وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) استفاده می کرده و می کنند.
عسکر محلهای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت. خلفای عباسی برای زیر نظر داشتن فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام)، آن حضرت را در سال ٢٣۶ ه.ق از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن عسکری(علیه السلام) و پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی میکردند و به عسکری لقب یافتند و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(علیه السلام) است و آنها را عسکریین گفتهاند.
اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ شود، باید امام هادی نیز عقیم میبود و از نعمت فرزند محروم تلقی میشد. از سوی دیگر عسکر لفظی عربی است و اصولا در زبان عربی حرف گاف وجود ندارد. پس آنچه صحیح است، عسکری (با کاف) است، نه عسگری (با گاف). در به وجود آمدن شایعه عقیم بودن حضرت، عوامل مختلفی چون دشمنان و خلفای عباسی و فردی به نام زبیری تاثیری بهسزا داشتند. شایسته است با نشر این مطلب کمر همت بسته و در ترویج کلمه صحیح عسکری به جای عسگری کوشش کنیم.
چه دنیای عجیبی دخترکی به مرگ طبیعی فوت شد چه جنجال ها که به پا نشد و هنوز در پی پاسخ به خانوادش هستند …. و در نقطه مقابل جوانانی که بی دلیل کشته شدند، به آنها شلیک شد، به آنها با چاقو حمله شد و مادران و پدرانی که بی صدا اشک ریختند و هیچ جنجال و مصاحبه ای نداشتند… و این است تفاوت مومنان و غیرمومنان…. پاک بودند ولی گفته نشد پاکتر از … و گفتند تقدیم خدا… دفاع وطن… پاک نبود و گفته شد پاکتر از…. اصلا قلم اجازه نوشتن نمی دهد… بی شک این دخترک خواهد سوخت نامش در تاریخ و آن جوانان تا ابد درخشان…
دل سوخت ولی دم نزدیم… آتش بگرفتیم و ققنوس شدیم
سر به درون چاه بردیم… فریاد زدیم و پیرو مولا شدیم
بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
عمر مبارک #امام_رضا(سلاماللهعلیه) تقریباً پنجاه و پنج سال بوده است -یعنی از سال ۱۴۸ که سال شهادت امام صادق(علیهالسّلام) است تا سال ۲۰۳-تمام زندگی این بزرگوار با همهی این عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگونی که میشود برای آن ذکر کرد و تصویر کرد، در همین مدّت عمر نسبتاً کوتاه انجام گرفته است. از این مدّت پنجاه و پنج سال، نزدیک به بیست سال -تقریباً نوزده سال- مدّت امامت این بزرگوار است؛ امّا همین مدّت کوتاه را که ملاحظه میکنید، تأثیری که در واقعیّت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش وعمقی که بمعنای حقیقیِ اسلام و پیوستن به اهلبیت(علیهمالسّلام) و آشنا شدن با مکتب این بزرگواران انجامید، یک داستان عجیبی است، یک دریای عمیقی است. آن وقتیکه حضرت به امامت رسیدند، دوستان و نزدیکان و علاقهمندان حضرت میگفتند که: علیّبنموسی در این فضا چه کار میتواند انجام بدهد -این فضای شدّت اختناقِ هارونی که در روایت داردکه میگفتند: وَ سَیفُ هارونَ تَقطُرُ دَما؛ خون میچکد از شمشیر هارون- این جوان در این شرایط، در ادامهی جهاد امامان شیعه و در مسئولیّت عظیمی که بر عهدهاش است، میخواهد چه بکند؟ این اولِ امامت #علیّبنموسیالرّضا(علیهالسّلام) است. بعد از این نوزده سال یا بیست سال که پایان دوران امامت و شهادت علیّبنموسیالرّضا است، وقتی شما نگاه میکنید، میبینید که همان تفکّر ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا کرده که دستگاه ظالم و دیکتاتور بنیعبّاس از مواجههی با آن عاجز است.
نظام جمهوری اسلامی یک ساخت حقوقی و رسمی دارد که آن قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، دولت اسلامی، انتخابات -همین چیزهائی که مشاهده میکنید- است، که البته حفظ اینها لازم و واجب است؛ اما کافی نیست.
همیشه در دلِ ساخت حقوقی، یک ساخت حقیقی، یک هویت حقیقی و واقعی وجود دارد؛ او را باید حفظ کرد. این ساخت حقوقی در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هویت حقیقی در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، ولو این ساخت ظاهری و حقوقی هم باقی بماند، نه فایدهای خواهد داشت، نه دوامی خواهد داشت؛ مثل دندانی که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم میشکند. آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برادری و برابری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است.
مقام معظم رهبری مدظله العالی
وزنه بردار هر چقدر هم که قوی باشد و حتی بتواند صدها قالی را بلند کند، به هیچ وجه نمی تواند قالی زیر پای خود را که روی آن نشسته است، بلند کند. انسانی که می تواند همه را قانع کند ولی خود را نمی تواند قانع بسازد، بدین جهت است که این « خود » همزاد انسان است، همکلاس و همرتبه اوست، و انسان هر چه را که آموخته « خود » او هم یاد گرفته است. نفس انسان همانند قالی است که زیر پای انسان است.