بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
عمر مبارک #امام_رضا(سلاماللهعلیه) تقریباً پنجاه و پنج سال بوده است -یعنی از سال ۱۴۸ که سال شهادت امام صادق(علیهالسّلام) است تا سال ۲۰۳-تمام زندگی این بزرگوار با همهی این عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگونی که میشود برای آن ذکر کرد و تصویر کرد، در همین مدّت عمر نسبتاً کوتاه انجام گرفته است. از این مدّت پنجاه و پنج سال، نزدیک به بیست سال -تقریباً نوزده سال- مدّت امامت این بزرگوار است؛ امّا همین مدّت کوتاه را که ملاحظه میکنید، تأثیری که در واقعیّت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش وعمقی که بمعنای حقیقیِ اسلام و پیوستن به اهلبیت(علیهمالسّلام) و آشنا شدن با مکتب این بزرگواران انجامید، یک داستان عجیبی است، یک دریای عمیقی است. آن وقتیکه حضرت به امامت رسیدند، دوستان و نزدیکان و علاقهمندان حضرت میگفتند که: علیّبنموسی در این فضا چه کار میتواند انجام بدهد -این فضای شدّت اختناقِ هارونی که در روایت داردکه میگفتند: وَ سَیفُ هارونَ تَقطُرُ دَما؛ خون میچکد از شمشیر هارون- این جوان در این شرایط، در ادامهی جهاد امامان شیعه و در مسئولیّت عظیمی که بر عهدهاش است، میخواهد چه بکند؟ این اولِ امامت #علیّبنموسیالرّضا(علیهالسّلام) است. بعد از این نوزده سال یا بیست سال که پایان دوران امامت و شهادت علیّبنموسیالرّضا است، وقتی شما نگاه میکنید، میبینید که همان تفکّر ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا کرده که دستگاه ظالم و دیکتاتور بنیعبّاس از مواجههی با آن عاجز است.
نظام جمهوری اسلامی یک ساخت حقوقی و رسمی دارد که آن قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، دولت اسلامی، انتخابات -همین چیزهائی که مشاهده میکنید- است، که البته حفظ اینها لازم و واجب است؛ اما کافی نیست.
همیشه در دلِ ساخت حقوقی، یک ساخت حقیقی، یک هویت حقیقی و واقعی وجود دارد؛ او را باید حفظ کرد. این ساخت حقوقی در حکم جسم است؛ در حکم قالب است، آن هویت حقیقی در حکم روح است؛ در حکم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغییر پیدا کند، ولو این ساخت ظاهری و حقوقی هم باقی بماند، نه فایدهای خواهد داشت، نه دوامی خواهد داشت؛ مثل دندانی که از داخل پوک شده، ظاهرش سالم است؛ با اولین برخورد با یک جسم سخت در هم میشکند. آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برادری و برابری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است.
مقام معظم رهبری مدظله العالی
بعد از صلح امام حسن مجتبی (علیهالصلاةوالسلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلودهیی که به نام خلافت -و در معنا سلطنت- به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بود. امام حسن مجتبی کاری کرد که جریان اصیل اسلام -که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود- در مجرای دیگری، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت -زیرا ممکن نبود- لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دورهی سوم اسلام است.
اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلمستیز، اسلام سازشناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرا از اینکه بازیچهی دست هواها و هوسها بشود، باقی ماند؛ اما در شکل نهضت باقی ماند. یعنی در زمان امام حسن (علیهالصلاةوالسلام)، تفکر انقلابی اسلامی -که دورهیی را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود- دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دورهی خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالیکه از مذهب نبودند. مشکل کار ائمهی هدی (علیهمالسلام)، اینجا بود.
مقام معظم رهبری مدظله العالی، ۱۳۶۹
وزنه بردار هر چقدر هم که قوی باشد و حتی بتواند صدها قالی را بلند کند، به هیچ وجه نمی تواند قالی زیر پای خود را که روی آن نشسته است، بلند کند. انسانی که می تواند همه را قانع کند ولی خود را نمی تواند قانع بسازد، بدین جهت است که این « خود » همزاد انسان است، همکلاس و همرتبه اوست، و انسان هر چه را که آموخته « خود » او هم یاد گرفته است. نفس انسان همانند قالی است که زیر پای انسان است.
در کربلا با دو نوع حضور روبهرو هستیم، حضوری که سعی دارد تاریخ گذشته جاهلیت را با ظاهری اسلامی محفوظ بدارد و حضوری که متوجه شده با اسلام، تاریخ دیگری آغاز شده و سعی دارد در تاریخی که آغاز شده حاضر باشد و این یعنی تقابل دو حضور، حضوری که نظر به گذشته دارد و حضوری که به آینده نظر دارد و برای زندگی معنایی غیر از معنایی که تاریخ جاهلیت برای انسان نموده مدّ نظر آورده. حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و یاران آن حضرت ابعاد متعالی انسان را مدّ نظر دارند و کوفیان در اکنونِ خود متوقفاند وعبیدالله به خوبی متوجه این ضعف کوفیان شده است و نقطه ورود به چنین مردمی را به خوبی میشناسد. پس در واقع در کربلا، جنگ بین مردمی است که یک طرف حرفشان آن است «حالی خوش باش و عمر بر باد مده» با همه بیمعنایی زندگی و مردمی که متوجه آیندهای هستند ماورای امروزی که اُمویان بر آن سیطره دارند و به سنت حضور توحیدیِ خود میاندیشند. امری که درست در این تاریخ نیز در مقابله بین حضوری پیش آمده که به آرمانهای غربی میاندیشد با همه بیآیندگی که متفکران غربی متوجه آن شدهاند و حضوری که معتقدین به حضور تاریخی انقلاب اسلامی مدّ نظر دارند و آیندهای که انسان آخرالزمانی در عین جهانیبودن با روحیه قدسی و الهی خود را ادامه میدهد.
استاد اصغر طاهرزاده