بحث در موضوع پدیده «مقاومت» است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب«حفظهاللهتعالی» این مقاومت تنها در مقابل رژیم صهیونیستی نیست، بلکه در مقابل نفوذ استکبار است و اینکه به گفته ایشان شهید سلیمانی روح تازهای در مجموعه مقاومت دمید و راه تازهای را مقابل آن باز کرد، به طوری که آقای سید حسن نصرالله گواهی میدهد شهید سلیمانی مقاومت را احیاء کرد. در این رابطه و با نگاهی پدپدارشناسانه ذیلاً عرایضی تقدیم میشود:
1- خداوند در شرایطی که بنا شد مسلمانان به حکم خدا قبله خود را از بیت المقدس به سوی مسجدالحرام تغییر دهند، با نظر به بهانهجوییهای یهود در آیه 150 سوره بقره به مسلمانان متذکر میشود: «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» و پس از آن خطاب به مؤمنین میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ»(بقره/ 153) از مؤمنین میخواهد از صبر و صلات جهت امری که آنها را فرا گرفته و در پیش است، استعانت و کمک بگیرند و بدانند که در این صحنهها از معیّت الهی و همراهی خداوند برخوردارند و در این فضا است که بحث جایگاه شهادت را جهت ادامه آن حضور پیش میکشد و میفرماید:
2- «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ»(بقره/154) حاکی از آنکه شهیدانِ مسیر صبر و مقاومت، با نوعی از حیات که برتر از حیات دنیایی است، در صحنهاند که ما متوجه آن نوع حضور و آن حیات نیستیم، در حالی که حیاتی است غیر از حیاتی که هرکس بمیرد به عنوان حیات برزخی در آن قرار میگیرد. بلکه حیاتی است که طالبان شهادت متوجه آن میباشند، زیرا احساس میکنند با شهادت خود با حضوری فعّالتر میتوانند در جبههای که گشوده شده است حاضر باشند و رسالت تاریخی خود را به بهترین نحو به انجام برسانند و اینجا است که حضور تاریخی شهدا، معنای خود را پیدا میکند و شهادت، پدیدهای خواهد بود برای نظر به آینده و حضور در نظم جهانی که به عنوان آغاز تاریخی دیگر در پیش است.
3- در ادامه، در آیه 155 میفرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» چنانچه ملاحظه میکنید در آخر آیه بحث بشارت به صابرین را به میان میآورد که حکایتی است از نتیجه کار فرهنگ مقاومت در طوفانی که مسلمانان را فراگرفته و از هر طرف و به صورتهای مختلف آنان را تهدید میکند ولی آنان با روحیهای که روحیهای است ماورای مرگ و زندگی، طوری در صحنه فتحِ تاریخیِ خود حاضرند که به تعبیر قرآن «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»(بقره/156) اساساً خود را در آغوش خدا مییابند و دیگر چیزی به نام زندهبودن و مردن برایشان معنا نمیدهد و حضرت حق در توصیف این افراد میفرماید: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/157) و این اوج حضوری است که انسان میتواند در نزد خود از همه آنچه یک انسان میتواند از آن بهرهمند شود، بهرهمند گردد و آن عبارت است از صلوات و ستایش پروردگارشان، همراه با رحمت و اینکه این همان، مطلقِ هدایت است…
چه خوب است تا در افق کربلاییِ تاریخِ خودمان تأمّل کنیم و ببینیم بین کربلایِ تاریخی حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» و کربلای ما که نمادی مثل حاج قاسم سلیمانی را به عنوان شهید در خود دارد؛ چه نسبتی وجود دارد؟ و از این جهت با نظر به نسبت شهدای عاشورا و شهید و شهادت که شهید حاج قاسم سلیمانی در این زمانه نماد آن است، به آینده تاریخی خود فکر کنیم. به امید اینکه روشن شود ما در این تاریخ در کجای نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» قرار داریم و نهضت اباعبدالله«علیهالسلام» چگونه ما را فرا گرفته است و آیا آن یگانگی که یاران حضرت توانستند در نسبت با حضرت در کربلا از خودشان شکل دهند، ما در همان سنت، در این تاریخ میتوانیم آن یگانگی را از خود نشان دهیم؟ آیا میتوانیم آن حضور را ذیل نماد آغازگراین تاریخ یعنی ذیل حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و با افقی که شهید حاج قاسم سلیمانی برای ما به ظهور میآورد، به دست آوریم؟ این است آنچه امروز باید به آن بیندیشیم تا اولاً: از نهضت حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» بهره کامل را ببریم و ثانیاً: با فهم درست جایگاه شهادت در امروز تاریخ خود با نظر به دو بستر دیروز عاشورایی و امروز عاشوراییمان، در عالیترین حضور، موقعیت خود را شکل دهیم و به سخن رهبر معظم انقلاب بیندیشیم که فرمودند:
«شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکتکردن، عدم توقّف؛ این کار شهدا است؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: «وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛» ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهیدشدن باز میشود، با مردم حرف میزنند - بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم- با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را… مهم این است که ما بشنویم این صدا را… اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّیای خواهد شد… روزبهروز اینها زندهتر میشوند.»(۱۴ آبان ۹۷)
بچه که بودم، شبی یکی از بانوان محترمه، بخاطر بازی کردن مهر دعوایم کرد و من هم سرشار از غرور، قهر کردم و مسجد یکهفته نرفتم. بعد از یکهفته پدرم یک بسته ۲۰تایی مهر خرید و گفت خانم فلانی این مهرها فقط مخصوص بازی بچههاست. هنوز آن ۲۰ مهر مخصوص بچهها در قفسه جامهری فلزی مسجد هست و دیگر بچهای بخاطر مهربازی دعوا نشد.
و من هم فرزند خلف همان پدر…
هفته گذشته جمعه راهی یکی از امامزادههای قم شدیم، و امان از خانمهای خادم، بچهران از مسجد و امامزاده که به دخترک و چند بچه دیگر گیر داد چرا مهرها را جابجا کردید مگر مهر اسباببازی هست و بغضی که بچهها کردند و همه گوشهای غمباد کردند، در دلم گفتم کاش برای خادمان هم اول تست روانشناسی بگیرند و بدانند پیامبر ما بخاطر بازی بچهها سجده را طولانیتر کرد. سریع از امامزاده بیرون رفتم و ۲۰مهر از مغازه جلوی امامزاده خریدم با یک جامهری و کاغذ و ماژیک… بالای جلومهری نوشتم لطفا با بچهها دعوا کنید این مهرها با هزینه شخصی برای بازی بچههاست…. وقتی به بچهها گفتم با این مهرها میتوانید بازی کنید انگار دنیا را به آنها داده بودم و یکی از آنها گفت خاله میری بهشت! گفتم شیطون بخاطر چی؟ گفت پیامبر گفتن هر کسی بچه ها را خوشحال کند بهشتی هست….
با خلاقیت بچهها را جذب مساجد و امامزاده ها کنیم نه با بداخلاقی دفع کنیم!
حضور در رخداد اربعینیِ این سالها، حکایتی است از درک تمنّایی که انسان در این زمانه در درون خود احساس میکند و به دنبال راهی است تا آن تمنّا را در آن راه احساس کند، تمنّای هویتی قدسی در عین حضورِ جهانی، امری که اگر تا دیروز حرکات دینی خود را در منظر مردم انجام میدادی، صورت ریا به خود میگرفت و امروز نوعی سلحشوری و حماسهسازی است برای حضور در آیندهای دیگر، غیر از آیندهای که جهان مدرن نسبت به آن گرفتار تردید شده. زیرا اینجا، جای و جایگاه اجرای امر خداوند است که فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» آمدهاند تا با هویتی جمعی به ریسمان الهی چنگ بزنند تا نمایش امت واحد باشند.
در رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز
هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد
در مسیر رجوع به حقیقت و در شرایط قرارگرفتن در معرض تجلیات ربّانی، هر اندازه هم که انسان جان خود را آماده کند، تنها بهرهای از انوار آن حقیقت را دریافت میکند و شیدای آن حضور میگردد و همچنان خود را مطابق ظرفیت و امکانی که دارد طالب و شیفته حضوری برتر و بیشتر مییابد ولی هیچگاه آنطور نخواهد بود که صاحب حقیقت شود و گمان کند صاحب همه انوار و تجلیات الهی و ربّانی شده است، بلکه آنقدر هست که هرکس به اندازه فهمی که از حقیقت دارد، در عین آنکه از اُنس با حقیقت به جهت عشق و شیداییاش محروم نیست، گمانی نسبت به آن در نزد خود دارد، بدون آنکه گمان کند صاحب حقیقت شده و همه زیبایی عشق حقیقی در همین امر است که انسان را مقابل بینهایت شیدایی و امیدواری قرار میدهد بدون آنکه گمان کند به حقیقت رسیده است.